«آخه یه آدم، این همه خنزر پنزر دست و پاگیر میخواد چیکار؟!» زیر لب غُر میزنم و میروم سراغ چیدن طبقه ی سوم ویترین. +پایان. بیشتر »
   جمعه 19 مرداد 13972 نظر »
نمیدانی؛ پابه پای تو خسته شدن؛ چه لذتی دارد!! بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 18 مرداد 1397نظر دهید »
در خانه ی جدید،یک هوا از آسمان دورترم.به جایش ، راهرویی پنچ-شش متری با دیواری سفید،مثل اتوبان افتاده وسط آشپزخانه و اتاق خواب.باید درخواست بنویسم برای شهرداری.هم دو تا تیر چراغ برق بفرستند؛هم یکی از این هنرمندهای زیباسازی شهری.تا بیاید این اثر… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   چهارشنبه 17 مرداد 13972 نظر »
امروز نگران رفتن آفتاب بودم! مثلِ وقتهایی که نمازِ ظهرم را سر وقت نمیخوانم بعد تنگ غروب یادم میاید و هول برم میدارد که «وای،آفتاب نره!»… دلم تنگ میشود برای این نارنجیِ داغ که از رویِ  سرِ گُل ها میپرد رویِ آجرهایِ دیوارِ بالکن و یواش یواش،… بیشتر »
   چهارشنبه 10 مرداد 1397نظر دهید »
فلکه را که دور میزند؛خیابان را که رد میکند؛از جلوی فضای سبز که میگذرد؛ به ایستگاه اتوبوس که میرسد؛میگوید:«کم کم باید با اینجاها خداحافظی کنی»! پیشانی ام، ناخودآگاه میچسبد به شیشه ی ماشین. یک لحظه چشم هام باز و بسته میشوند.گوشه به گوشه ی این محله خودم را… بیشتر »
   دوشنبه 8 مرداد 13972 نظر »

1 3