​تا می توانست درد و دل کرد ؛ بعد آهی کشید و زانوهایش را در بغل گرفت وسرش را به آن قسمت دیوار که ورم کرده و ترک برداشته بود تکیه داد و گفت:"میدونی چیه؟” رفیقش گفت :"چیه؟” -"همیشه توی زندگی ،حسرت داشتن یه برادر بزرگتر منو دق داده”… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   جمعه 7 مهر 1396نظر دهید »