بی هدف و بی سوژه،لب ایوانک طبقه دوم مدرسه نشستم.گفتگوهایی بود ؛که میشد به آنها گوش داد؛مثل احوال پرسی آدمها با یکدیگر؛مثل فردا استاد از کجا تا کجا امتحان میگره؟؛مثل مانتوی نو مبارک!؛مثل بفرما یه گاز از ساندویچ کوکو سبزی من بزن!… میتوانستم توی… بیشتر »
   سه شنبه 8 اسفند 13962 نظر »
  طفلی به نام شادی دیری ست گمشده است با چشم های روشن براق با گیسوی بلند بالای آرزو هر کس از او نشانی داردما را کند خبر این هم نشان ما: یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر       *شفیعی کدکنی* بیشتر »
   یکشنبه 29 بهمن 13962 نظر »