«در پیِ زردها»   موومان سوم سفر بعد اذن صبح است. دور رکعت بدهکاری را وصول کرده ام.روی پله های مرمر، با سه چهار متر فاصله از ضریح نشسته ام و در سکوت محشر امامزاده به سر بزنگاه راهی  شدنمان فکر میکنم… روز قبل، یار جان گفته بود:«یه مسافرت جمع و… بیشتر »
   شنبه 26 خرداد 13973 نظر »
موومان دوم سفر گفتم:«وای،بچه ها، بیاین بیاین،ببینین چی پیدا کردم!!»… داشت از کنارمان خش خش کنان رد میشد.جلوی دهانش را با ماسک بسته بود.ابروهای پُر پشت ، گونه های پُر چین و چشمهای بی رمق.  بهش گفتیم:«صبح بخیر،خسته اَم نباشین».گلامِ درونم گفت:« من… بیشتر »
   دوشنبه 21 خرداد 13972 نظر »