میدانید،خواننده ی عزیز؟! یک اضطرابِ مُسریِ دلپذیری توی این گلدسته ها نهفته است؛ که روزها و ثانیه ها میتوانم به آن فکر و صحنه ی بالا رفتن از راه پله هایش را توی ذهنم مجسم کنم.بدون اینکه برایم عادی و تکرای شود؛کلمه ها و عبارات توصیفی در خیالاتم آفریده… بیشتر »
   جمعه 2 شهریور 139710 نظر »
    «حالا فقط به یک راه فکر میکنم؛راه بالا رفتن از این گلدسته!»           +این پست ادامه دارد… بیشتر »

موضوعات: تصویر نوشت
   شنبه 27 مرداد 13972 نظر »
  “سرش به بالای گلدسته که رسید،ایستاد.هنوز سه تا پله باقی داشتیم.اما ایستاده بود و هن هن می کرد و آفتاب افتاده بود به سرش.خودم را از کنارش کشیدم بالا و از جلوی صورتش که رد میشدم گفتم:"توکه می گفتی کوتاهه!؟” و سرم رو بردم توی آسمان و یک پله… بیشتر »
   شنبه 23 دی 13969 نظر »