« به صرف شربت و شیرینییادداشت های سرپاییِ اسباب کشی 12 »

 

 

موومان یازدهم سفر

 باید یک گوشه مینشستیم.فرو میرفتیم توی عکس ها.توی فیلم ها.توی صداها.توی بوها ،توی لحظه لحظه ی سفر به «باغبادران»، تا تکه ی گم شده ی شهر را بیابیم.تکه ی گم شده و غمی که مدتهاست بر سر اصفهانی ها سایه انداخته.

اصفهان با همه ی زیبایی های مختص به خودش، بدون زاینده رود، مثل نردبان بدون پِله است.مثل ابر بدون باران.مثل بلبل بدون آواز.مثلِ گَزِ بدون شکر و پسته. پلِ چوبی،بیشه ی حبیب ،پُلِ خواجو همین طور بگیر و برو تا برسی به پُلِ شهرستان،همه و همه زمانی مایه ی مباهات بودند که آب در آنها می پِلِکید.ما،بدونِ رودخانه، پاییز و زمستان از آلودگی هوا در رنجیم و  بهار و تابستان از گرمای طاقت فرسا می چِزیم. نابودی مزراعِ برنج هم که یک تراژدیِ تکراریست.مانده ایم خرابیِ پایه های «سی و سه پُل» را کدام وَرِ دلمان بگذاریم!!

طراوت و شادابی،سالهای سال، جزء جدایی ناپذیر این شهر بوده است.سالهای سال، خوشی ها و ناخوشی هایمان را با زاینده رود، با «بریم لَبی آب» شریک بوده ایم و حالا که توی شهر خبری از صدای پای آب نیست؛بارِ سفر میبندیم تا شاید ردّی،نشانِ حیاتی از ته مانده ی زاینده رود پیدا کنیم.نه در طلب زندگیِ مرفهین بی دردیم  و نه قصدمان حلال شمردن حرام خداست.فقط در جستجوی آبیم .

به آب که میرسیم سر از پا نمی شناسیم.بویِ رودخانه را روی لباسمان مینشانیم .صدای شادیِ آب تنی، میرود به خوردِ  گوش هامان.سر خوشی آن پسرک (که روی تیوپ نشسته و از ته دل سوت میزند) را تا آخر رود دنبال میکنیم و برایش دست تکان میدهیم.هندوانه ای در آب غوطه ور میشود.همه به آلالوش می افتند.

-«هندونه رو بیگیر! هندونه رو بیگیر!»

یک خانواده از این طرف رودخانه با یک خانواده از آن طرف رودخانه بعد از همکاری در گرفتن هندوانه، رفیق میشوند. از همدیگر شماره تلفن و نشانی منزل میپرسند.دختر و پسری به خانه ی بخت میروند.همه این ها صدقه سر آبِ جاریست.

چه میشد اگر،صدای این قهقه های خیس از« باغبادران» به گوشِ اصفهان هم میرسید و آبی روی جگر گُر گرفته ی شهر بود؛ مثل قدیم تر ها؟!

پاهایمان تا ساق، داخل آب فرو رفته است.دستهای یکدیگر را گرفته ایم.چشمهامان را بسته ایم.هم زمان با حسِ خُنکی که در وجودمان ریشه میدواند؛کُنجِ ذهنمان یک آرزوی دسته جمعی شکوفه میزند. «کاش زنده رود همیشه در جریان بود»     

 

 

 

می پِلِکید:در رفت و آمد بود

می چِزیم:در عذاب و سختی به سر میبریم.

کدام وَرِ دلمان:کدام طرف دلمان.

لَبی آب:کنار رودخانه.(با سپاس از خدابانوی عزیزم بابت یادآوری این اصطلاح)

به آلالوش می افتند:مضطرب و نگران میشوند.

+ با چندتا اصطلاح اصفهانی آشناتون کردم برید کِیف کنید.

++بله دیگه،موقع گرفتن این فیلم حسابی خیس شدم ولی نوش جونتون.

 

 

   دوشنبه 22 مرداد 1397
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(10)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(1)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
11 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.8 stars
(4.8)
نظر از: حسنا [عضو] 

سلام…
مطلبتون جالب بود….
موفق باشید…
ممنون میشم http://kanevadekhas.kowsarblog.ir/

1397/05/29 @ 10:57
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
متشکرم
به وبلاگتون هم سر زدم.خیلی مرتب و تر و تمیز بود.موفق باشین :)

1397/05/30 @ 12:03
نظر از:  
5 stars

زیبا و غم انگیز.
ان شاء الله زاینده رود پر اب بشه تا دیگه نتونم اونجا هم بیام!
آخه من چون خیلی سَبُکم توی رود که میرم مثل بید اینور اون ور پرت میشم.چندبار نزدیک بود آب ببرتم!. ولی خب ….مگه هیجان و قشنگی رود به همیناش نیست…..
خوشحال میشم به وبلاگم سربزنیدhttp://katibeheshghma.kowsarblog.ir/

1397/05/28 @ 22:43
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
شما دعا کنید رود خونه پر آب بشه.توی آب نمیریم.میشینیم کنارش با همدیگه هندونه میخوریم :)

به چشم حتما خدمت میرسم.

1397/05/30 @ 12:00
نظر از: مدیریت استان مازندران [عضو] 
3 stars

سلام صهبا جان. من هم دوبار در این چند سال اخیر به اصفهان آمدم خیلی از وضع زاینده رود خشک ناراحت شدم. به جای این که به آدم آرامش بدهد غم آفرین شده است.
خوشحال میشویم به وبلاگ ما نیز سر بزنید. منتظر حضور سبز شما هستیم.

1397/05/27 @ 08:36
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
بله متاسفانه،همین طوره که میفرمایین.
متشکرم از حضورتون و همین طور از دعوتتون.

1397/05/28 @ 06:55
نظر از: مستاجر خدا:) [عضو] 
5 stars

دمت گرم عجب فیلم کوتاهی گرفتی :)
عالی نوشتی دوست عزیز
موفق باشی
http://blogroga.kowsarblog.ir/
خوشحال میشم به وبلاگم سربزنید

1397/05/25 @ 17:12
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
قابلی شوما را نداشت :)
بله بله
با کمال میل :)

1397/05/26 @ 09:55
نظر از: مدرسه علمیه حضرت فاطمه سلام الله علیها تهران [عضو] 
5 stars

بسیار جالب بود
ان شاالله زاینده رود را هرچه زودتر پرآب ببینیم

fateme-tehran.kowsarblog.ir

1397/05/25 @ 16:06
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
ممنونم
لطف دوستان پایتخت نشین هم مستدام :))

1397/05/26 @ 09:57
نظر از: زكي زاده [عضو] 

سلام ممنون از نگاه گرم شما

1397/05/25 @ 05:58
پاسخ از: صهباء [عضو] 

خواهش میکنم
انجام وظیفه بود :)

1397/05/26 @ 09:57
نظر از: زكي زاده [عضو] 

سلام خوشحال میشم به این آدرس همدیگر را ملاقات کنیم …یه کلیک …منتظرتم …http://maedeh.kowsarblog.ir/

1397/05/24 @ 07:13
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
آمدم
و حسابی از شعر «پدر»تون لذت بردم.

1397/05/24 @ 23:49
نظر از: تســـنیم [عضو] 
تســـنیم
5 stars

بله در جریانم و از غمش می سوزم … خدا آخر عاقبتمون را بخیر کنه .
زیبا نوشته بودی بانو … مخصوصاً اوتجا که اصفهان بی زاینده رود را تشبیه کرده بودی به چند چیز .
قلمت نویسا صهبا بانو !

1397/05/23 @ 12:08
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام تسنیم خودم
با اجازه ما شما رو به مالکیت خودمون در آوردیم :))
درباره ی «مدیریت بحران آب» هرچی بنویسم کمه
لطفا دست به کار بشید :)

1397/05/23 @ 12:30
پاسخ از: تســـنیم [عضو] 
تســـنیم
5 stars

اختیار دارید ، اجازه ما هم دست شماست :))
بله درسته .
چشم .إن شاء الله.

1397/05/24 @ 00:18
پاسخ از: صهباء [عضو] 

قربان شما :)

1397/05/24 @ 23:50
نظر از: یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ [عضو] 
5 stars

سلام صهبا جان..
من تا حالا نیومدم اونجا..
کاش..

1397/05/23 @ 11:45
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
بح بح
حتما و حتما برنامه ریزی کنید و یه سفر بیاین به نصف جهانِ خودتون :)))

1397/05/23 @ 12:07
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
5 stars

با سلام و احترام
مطلب شمادر قسمت مطالب منتخب درج گردید.
موفق باشید.

1397/05/23 @ 04:26
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
متشکرم بسیار زیاد:))

1397/05/23 @ 11:36
نظر از: MIMSHIN [عضو]
5 stars

آخ! نگو که دلم خونه
سلام صهباجانم
از شما چه پنهون تا مدتها کینه‌ی اصفهان و زاینده‌رود به دلم بود
آخه من خوزستانیم و کی میدونه خوزستان چی میکشه از بی‌آبی؟! نخلایی که ایستاده جون دادن، مزارعی که خشکیدن، پدرای کشاورزی که از نداری آب، شرمنده‌ی زن و بچه شدن و و و و
بر پدر باعث و بانیش لعنت که کارون خوزستانِ ما رو به اصفهان برد، زاینده رود اصفهان رو به … و همینطور شعار داد و طرح ریخت و مهندسی کرد تا آبادی‌ها رو خراب کنه و صدای ملت رو به اعتراض دربیاره
زاینده‌روتون پر از زایشِ آب، اصفهان‌تون آباد، پولکی‌تون شیرن و کنجددار
همیشه شاد باشید:)

1397/05/22 @ 15:32
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام مهتاب عزیزم
« خونِ دل» تون رو واقعا درک میکنم .
و اما بعد…
قربون صراحت کلامت برم و اینکه باب گفتگو رو زیر این پست باز کردی:)
ما یه کلبه ی درویشی داریم هر وقت اومدین اصفهان،تشریف بیارین در خدمتتون باشیم تا جبران مافات بشه و این کینه از دلتون بره بیرون.قول میدم میزبان خوبی باشم :)
به جان خودم،همون قدر که زاینده رود و اصفهان برای من مهمه؛کارون و خوزستان هم مهمه.مطالبه ی «مدیریت آب» انقدر باید تکرار بشه.انقدر باید تکرار بشه تا توی الویت قرار بگیره.ولی به دور از تنش.
سختی برای همه هست.این ما هستیم که با طرز فکرمون میتونیم این دنیا رو با همه ی مصائبش تبدیل بکنیم به جایی برای زندگی.(یعنی چاره ای جز این نیست)
ممنونم به خاطر همه ی آرزوهای خوبی که برای اصفهان کردی :)))
به امید روزی که میزبانت باشم :)

1397/05/23 @ 11:55
پاسخ از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

خانم خوزستانی، شما هم خیلی زیبا نوشتید

1397/05/23 @ 08:57
پاسخ از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

خیلی زیبا نوشتید.

1397/05/23 @ 08:55
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلااااام
خانوم
مشتاق دیدار!!!
راه گم کردین؟!!
قدمتون به دیده ی منت :))))

1397/05/23 @ 12:10


فرم در حال بارگذاری ...