« کور کردی!کورزیر بارون »

 

قدیم ترها آلبوم خانوادگی داشتیم.مهمان که به خانه مان می آمد؛ هفت،هشتا آلبوم میریختیم دور و برمان و مینشستیم به تماشا.بعضی آلبوم ها فقط زنانه بود.بعضی آلبوم ها را مردها هم میتوانستند ببینند. آن روزها هرکس برای خودش دوربین جداگانه ایی نداشت که از هر چیز بخواهد چلیک چلیک عکس بیاندازد،نهایتاً هر خانواده یک دوربین عکاسی .زمان پدر و مادرهایمان که دیگر هیچ ؛همان یک دوربین را هم نداشتند. توی حافظیه،غارعلیصدر،زیرِ پلِ خواجو ،کنار برج آزادی و…همیشه ی خدا مردِ عکاسی دوربین به دست میچرخید و به هر کس میرسید میگفت:"عکس بگیرم؟” از کل جریان مسافرتهای قدیم، شاید چهار پنج تا عکس یادگاری بیشتر نداشته باشیم.بر خلاف مسافرتهای الان.

از طرفی خوب است که امروزه روز، امکان دسترسی به دوربین عکاسی برای همه فراهم شده و ما میتوانیم در لحظه، خاطره ی یک منظره را با دوربین های شخصی ثبت کنیم ؛اما از طرفی هم نمیدانم چرا لذت و حظ بصری که در آلبومهای خانوادگی قدیمی نهفته است؛ نسبت به عکسهای دیجیتالِ امروزی،عمیق تر وماندگارتر است؟! چیزی شبیه،میزان رفع گرسنگی بعد ازخوردن نان خانگی و نان باگت یا ضریب نفوذ آرامش بعد از شنیدن صدای نقاره و گیتار بیس.


موضوعات: روزانه نوشت
   چهارشنبه 18 بهمن 1396


فرم در حال بارگذاری ...