سلامتی اون پیرمرد گاریچی توی بازار که وقتی ازش پرسیدن :"آخه پیرمرد تو میدونی عشق چندتا حرف داره؟!”

مثل یه جوان تازه نفس و سرحال با چشمهای قبراق گفت:"چهار حرف".

همه بهش خندیدند!   ولی اون زیر لب زمزمه می کرد:”حسین،حسین،حسین

   جمعه 19 آبان 13964 نظر »

 

«بفرماین،بفرماین،بیَین دَهَنِدونا با گَزی اِصفهانی شیرین کنین.حَج خانوم با شوما ما بفرماین.حَج آقا آچرا تارُف می کنین!؟ بفرماین، بیَین اِز این گَزا بِچِشین» .

نوجوان اصفهانی یک جعبه گز در دست گرفته بود و به گردشگران گیلانی که برای دیدن از میدان نقش جهان آمده بودند؛ گز تعارف میکرد.مشخص بود از آن بچه هایی ست که کاسبی را خوب بلد است و احتمالا آن را بنابر دلایلی که من نمیدانم ؛ به درس خواندن ترجیح داده است ؛ وگرنه او بااین سن و سال، ساعت ده صبح ،باید پای تابلو سیاه با گرد و غبارِ گچ و تخته پاک کن عجین باشد و درس اجتماعی و جغرافی و هدیه ها به معلم پس بدهد.گیلکی ها هر کدام گزی از داخل جعبه برداشتند و آدرس مغازه گز فروشی را از نوجوان پرسیدند.

_«یوخته اون طرفتِری عالی قاپو ؛گز فروشی زاد افشار ؛گردشِدونا که کردین ؛تشریف بیارین همه مدل گزی داریم؛گَزی آردی،گَزی پسّه ی،گزی بادومی،جَخ تازه تخفیفَ م داره».نوجوان اصفهانی توضیحات لازم را به گیلکی ها داد و از لابه لای گروهشان به سمت مغازه برگشت و گیلکی ها همانطور که محو عظمت و زیبایی میدان نقش جهان بودند به گردششان ادامه دادند.

از مزیت های شهر اصفهان وجود میدان نقش جهان در آن است.این میدان دارای ویتامین ناشناخته ایست که هر کس در آن قدم بزند به تعادل جسمی و روحی مرموزی دست پیدا  خواهد کرد. از این رو اکثرِ همشهری هایم اگر قصد برگذاری مهمانی های دور همی را داشته باشند؛ میگویند:«کوجا بریم دوری هم باشیم؟میدان نقش جهان.»

«کوجا بریم کفش بخِریم؟بازاری کفش فروشا میدان نقش جهان»

«کوجا طلا بِخِریم؟بازاری طلا فروشا میدان نقش جهان»

«کوجا بستنی بخوریم؟میدان نقش جهان و…»

همچنین تا قبل از اینکه برگذاری نماز جمعه و راهپیمایی ها به مصلای شهر منتقل گردد؛میدان نقش جهان یگانه جایگاه برپایی این مراسم ها بود.از همه این ها که بگذریم حسِ هوای دونفره در کنارِ پارتنر عاطفی هم معمولا به میدان نقش جهان ختم میشود.

خوب نگاه میکنم و نیمکت آفتاب رویی را مقابل کیوسک پلیس گردشگری می یابم تا بعد از پیاده روی یکساعته در میدان نقش جهان نفسی تازه کنم. از اینجا که نشسته ام به کل میدان نقش جهان مسلط هستم.دست چپم بازار قیصریه،روبرویم مسجد شیخ لطف الله ،پشت سرم عمارت عالی قاپو و نگاهم را که به سمت چپ بگردانم و امتداد دهم؛ گنبد و گلدسته فیروزه فام مسجد امام را هم میتوانم از نظر بگذرانم.هندزفری را داخل گوش میگذارم و در فایل موزیک ها ترانه ای را که با خاطراتم گره خورده است پلی میکنم.خاطراتی که گاهی به جای اینکه تمام شوند ،تمامم میکنند.

 

   سه شنبه 16 آبان 13964 نظر »

 

-:سلام ،سرخ روهای قشنگِ خوشبو . به کجا دارین سرک میکشین!؟

-:سرک نمی کشیم!

-:پس دارین چیکار میکنین!؟

-:داریم باهم دیگه شعر میخونیم.

-:برای منم بخونین.

-:بشین و خوب گوش بده تا برات بخونیم:

” کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است  که در افسون گل سرخ شناور باشیم

پشت دانایی اردو بزنیم

 دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم

 صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم “

   جمعه 28 مهر 13963 نظر »

 

_اُستا بنّا با این کاه گِلا میخوای چیکار کنی؟!

_میخوام پشتِ بومِ خونه ی نَنه عزت رو درست کنم.پاییزه،یه وقت بارون میاد ،سقف خونش نم کشیده بنده خدا ،چیکه میکنه.

_پس بذار من رَدشَم ؛ بعد پاچه تو بزن بالا برو توش،تازه ماشینو از کارواش آوردم.

   دوشنبه 24 مهر 13962 نظر »

 

اینم دفترچه یادداشتهای دست ساز .ثمره دستِ همسرِ هنرمند و عزیزتر از جان . دفترچه هایی با طرح جلدِ ستودنی و قابل تمجید از ابنیه تاریخی و شکوهمندِ اصفهانِ زیبا. ساخت ایران:))

 

 

خودم از حالا برای سه، چهار تاش زنبیل گذاشتم توی صف!

 

عاشقشون شدم.به همین راحتی!

 

   یکشنبه 16 مهر 1396نظر دهید »

1 ... 7 8 9 10 11 12 ...13 ...14 15 17 18