« و قسم به نارنجی، وقتی زاده میشود...خصوصیت های خانم پاییز :) »

خانم پاییز، به شدت شُهرت طلب است و برایش مهم نیست در کدام شهر و دیاری زاده شده.همین که میبیند؛ همه از او به خوبی یاد میکنند و با آمدنش شاعر شده اند؛ قهقه ی مستانه سر میدهد و یکی-دو جرعه از قهوه ی تلخِ خانگی اش را مینوشد…(جذابیت،این ذوق زدگی ها را هم دارد دیگر!)

 …بعد، قهوه ی نیم خورده اش را میگذارد داخلِ سینی، تا من به  آشپزخانه ببرم.  به ته مانده ی فنجان نگاهی می اندازم و  با تعجب میپرسم:«چرا قهوتُ نخوردی؛ خانوم پاییز؟!!»

خیلی تلاش میکند تا اُبُهت خودش را حفظ کند. ولی باز خنده اش میگیرد.دستش را میگذارد روی شکم اش و نَفَس نَفَس زنان، میگوید:«آخه چِل مالش گرفتم!!».

میخواهد؛ بگوید«دل مالِش». ولی از بس میخندد؛زبانش میگیرد و اشتباهی میگوید«چِل مالش»!!

کلیدواژه ها: خانم پاییز

موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 23 مهر 1397
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: تســـنیم [عضو] 
تســـنیم
5 stars

چه داستانا داری با این خانوم پاییز :)))))))

1397/07/25 @ 11:52
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلااااام:)
آره آره
از کتاب خوندناش نگفتم هنوز و از خیلی چیزهای دیگر…

1397/07/27 @ 21:09


فرم در حال بارگذاری ...