برنج اصیل ایرونی مثل برنجای وارداتی هندی و پاکستانی نیست ؛که همین طور دِیمی یکی،دو بار آب روشون بریزیم و بذاریم روی شعله تا بپزه و فقط سیرمون کنه.

حالا اگه تهش چیزی هم اضافه اومد دلمون نمیسوزه که :"وای ! نعمت خدا ریخته شد توی سطل آشغال یا ریخته شد گوشه ی باغچه".

وقتی ام که داره روی گاز دَم میکشه نه پخت و بخاری ازش بلند بشه؛نه بو و بِرنَگی!

سه پیمونه از بهترین و مرغوبترین برنجای ایرونی رو میریزم کف سینی و با صبر و حوصله شروع میکنم به پاک کردن.

هر از گاهی سینی رو میگیرم جلوی صورتم و بو میکشم.

همین طور که مچ یه سنگِ ریزه میزه رو وسط دونه های برنج میگیرم ؛به همراهِ خیالِ شالیزارای بارون خورده ی فریدون کنار و زَنای چادر شب به کمر بسته ی شالیکار ، بین نشاء های وجین شده ؛ رقص شالیزار میکنم.

مسلماً طی مراحل پخت برنج ایرونی از طی مراحل کاشت و برداشتش طاقت فرساتر نیست؛ ولی همین رقصِ شالیِ خیالی هم نشاط آور و خستگی دَر کُنه.

موقع پختِ برنج به جای روغن تراریخته، روغن زیتون بهش میزنم و نمک دریا. باید برای حاصل دست رنج ایرونی ارزش قائل شد.

برنجِ فریدون کنار که دَم میکشه؛توی خونه بوی زندگی تحصن میکنه.بوی تنِ آدمِ زحمت کشِ نون حلال خور.(چقدر یاد بابا و مامان می افتم)!

پلوی دَم کشیده ی ایرونی خیلی زیاد نیست ؛ ولی آدم رو خلّاق میکنه ،عاشق میکنه ،سیر میکنه،اضافه هم نمیاد.


موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 21 دی 13964 نظر »

 

استاد:"به نظر من بهترین دوره ی تاریخ، اون زمانی بوده که زن رو زیر بار مشت و لگد میگرفتن".

 

من توی دل خودم ،توی فکر خودم،کلا خودم با خودم:"درجه ی انسانیت ،ربطی به میزان تالیفات مثبت بینهایت نداره؛به سطح علمی چند رقمی هم . استاد شما هرچی دارین از پرِ قُنداقتون دارین” .

 

استاد اشاره میکنه به من :"خانم، شما تویِ این زمینه نظری ندارین؟؟”

 

من:"چی استاد؟؟ هندزفری توی گوشم بود نشنیدم.هرچی شما بگین"!

 

شلیک خنده تاسف بارِ حاضرین به سمت استاد.

 

شعار نوشت:خانومای عزیز نترسین،نترسین ماهمه باهم هستیم!

   پنجشنبه 21 دی 13962 نظر »

 

رضا رشید پور امروز در برنامه حالا خورشید، با گفتن جمله ایی به این مضمون:”هرجا قلموی ایرانی رو میبینید باید منتظر اتفاقات هیجان انگیز باشید“؛ از تکنولوژی بومی سازی شده در میهن عزیزمان پرده برداری کرد به نام پرینت سه بعدی.

تکنولوژی تحسین برانگیزی که تلفیق هنر مینیاتور و کاربردهای نامحدود پرینت سه بعدی را به خدمت دستهای خلاق خواهرها و برادرهای وطنم گرفته و نسبت به نمونه های خارجی فوق العاده با کیفیت تر و با سلیقه تر از آب درآمده !

مهمان برنامه آقای صاحب کار نامی بود که بسیار سرد و گرم چشیده به نظر می آمد.از آن دست آدمهای همه چیز دان و همه فن حریف و کلی هم باسلیقه او با تکنولوژی پرینت سه بعدی علاوه بر کارکردهای مهم پزشکی و صنعتی ؛تجارب و نوآوری ذهن پویای اصیل ایرانی را به رُخ همه کسانی که جز دلسرد کردن فرزندان میهنم اندیشه ی دیگری ندارند کشید.

“بینهایت سپاس پیرمرد”


موضوعات: روزانه نوشت
   سه شنبه 19 دی 1396نظر دهید »

 

روی نیمکت درمانگاه جوری میشینم که بتونه سرشو بذاره روی شونه م.خودمم صورتم رو میچسبونم به سرش و دستاشو میگیرم توی دستم.بدنش داغِ داغِ ؛توی سرش انگار آتیش اَلو کردن. نایِ حرف زدن نداره.فقط بعضی وقتا به زور لبای تبدارش رو از هم باز میکنه و میگه:«مامان سرم درد میکنه.حالت تهوع دارم».بهش میگم بیاچشمامون رو ببندیم و فکر کنیم که داریم روی دریاچه یخ زده باهم دیگه اسکی میکنیم.ولی نه ریحانه میتونه تمرکز کنه نه من.

دستای شوم بیماری میاد و ابر بارور خیال رو از روی سر هر دو مون هل میده یه گوشه.خیال کز میکنه کنج دیوار و از سرما به خودش میلرزه.انقدر میلرزه تا منجمد میشه و دست و پاهاش از حرکت میافتن.وقتایی که ریحانه مریض میشه منم روحیه م رو میبازم.همیشه همسرم دلداری میده و میگه:«تو باید خیلی قوی تر از این حرفا باشی».

نمیدونم این دلدار نبودن ناشی از ضعف قوای جسمیه یا ضعف ایمان یا هر دو .فقط اینو میدونم امتحان کردن بابا و مامانا به وسیله ناراحتی و بیماری بچه هاشون بینهایت طاقت فرسا و رنج آوره.دیشب صدای گریه نامتعارف فاطمه کوچولو ،دختر همسایه ی سه ماهه ما و قربون و صدقه های گاه وبی گاه مامان عزیزش تا نزدیکییای اذون صبح میومد.

خدایا میبینی ؟!بعضی وقتا مامانا هم مثل تو که هیچ وقت چشم روی هم نمیذاری و نمیخوابی ؛چشم روی هم نمیذارن و نمیخوابن.پس خدایا!خودت کمک کن که توی هیچ خونه ایی غم کم رنگ شدن لبخند و پایین اومدن صدای ورجه وورجه بچه ایی روی دلِ بابا و مامانش لونه نکنه.

«امن یُجیبُ المضطرِ اذا دَعاه و یکشِفُ السوء»

کلیدواژه ها: ابتلا, امن یجیب, توسل

موضوعات: روزانه نوشت
   شنبه 9 دی 13964 نظر »

 

لحظه به لحظه مِه تازه نفس داره توی ریه های شهر دمیده میشه.

به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت نمیتونم دست بگذارم روی یه آرزوی محقق شده و بگم دیگه بعد از این هیچی نمیخوام.

الان به این فکر میکنم چی میشد اگه توی این هوا هیچهایک کردن رو کلید میزدم و به این آرزوی دیرینه جامه عمل میپوشوندم.

 

 

عضو یه گروه هیچهایکی شدم.فکر کنم برای شروع بد نباشه.اگه اتفاقات خوبی بیافته حتما یه موضوع به موضوعات صهباء اضافه میشه.

 

هیچهایک نوشت:یه هفته بیشتر به آغاز امتحانات نمونده.عجب دل خرمی دارم من.

   چهارشنبه 6 دی 1396نظر دهید »

1 ... 12 13 14 ...15 ... 17 ...19 ...20 21 22 ... 35