« بچه مردمابری به وسعت یک شهر »

 

روز امتحان بود و بعد از نود و بوقی با الهه و زهرا سوار تاکسی شدم.موضوع داغ بحثمان امتحانهای جان در بیار و تمام نشدنی بود.هر کسی جمله ایی میگفت و پدر و مادر امتحان را گور به گور میکرد و توی قبر میلرزاند.(اصلا مگر امتحان پدر و مادری هم دارد که تنشان توی قبر بلرزد؟! بی پدر و مادر)

وسط حرص و جوش خوردنهای ما،راننده تاکسی گفت:«چرا انقدر حرص میخورید؟! راحت تقلب کنید .من همیشه برای همه امتحانام تقلب میکنم.»فرشته روی شانه چپ الهه ،که تا آن موقع مشغول گوش دادن به صدای حامد همایون بود؛ که از رادیوی تاکسی پخش میشد؛ از جایش بلند شد و به الهه فرمان حمله داد.الهه ، نه گذاشت و نه برداشت ؛ بی مقدمه و بدون مزمزه کردن حرفش ،خنجر برنده زبانش را گذاشت زیر گلوی راننده تاکسی و گفت:«به خاطر همینه که هنوز به جایی نرسیدین و همین طور راننده تاکسی موندین»!

راننده تاکسی آب به دهانش خشک شد.دندانهایش را روی هم فشرد.حرکت استخوان شقیقه اش از روی پوست صورتش پیدا بود. با حرص گفت:«راست میگن با دختر اصفهانیا نمیشه دهن به دهن شدا!!» و شروع کرد به لایی کشیدن توی خیابان.تا توانست چراغ قرمز رد کرد.تا توانست از سمت راست سبقت گرفت.تا توانست به راننده های دیگر بد و بیراه گفت.تا توانست همه را بوق کش کرد.

نفسمان داشت بند می آمد.الهه دستش را روی چشمهایش گذاشته بود و می گفت:«لحظه به لحظه به تیتر شدنمون توی صفحه حوادث روزنامه ها و خبر داغ شدنمان در فضای مجازی فکر میکنم».زهرا موبایلش را از جیبش درآورد و گفت:«بچه ها بیاین این دمِ آخری یه ویدئو از خودمون پُر کنیم تحت عنوان عاقبت مخالفین تقلب در امتحان». منم گفتم:«من با ضبط ویدئو مخالفتی ندارم ولی تهش باید بگیم لعنت بر زبانی که بیهوده و بی جهت باز شود».

خلاصه تا آمدیم به مقصد برسیم؛ از ترس به سه تا جنازه متحرک تبدیل شدیم.من که موقع پیاده شدن از تاکسی چشمانم سیاهی میرفت و نفهمیدم چطور کرایه را حساب کردم اما راننده شماره تماسش را گذاشت کف دستم و گفت:«هر وقت امتحان داشتید زنگ بزنید خودم میام دنبالتون . قول میدم به موقع برسونمتون . دقیقا مثل الان!» بعد هم انگار که غول چراغ جادو باشد ؛دود شد و توی ترافیک شهر فرو رفت!


موضوعات: داستان نوشت
   یکشنبه 5 آذر 1396
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: ماریا [بازدید کننده]
ماریا
5 stars

هاهاهاها عالیییی بود. ..

1396/09/11 @ 14:15
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلااااااااام.
جات خالی توی تاکسی:))))))))

1396/09/14 @ 16:30


فرم در حال بارگذاری ...