« بلوغ تکلّممدرسه ای که باید! »

 

بی هدف و بی سوژه،لب ایوانک طبقه دوم مدرسه نشستم.گفتگوهایی بود ؛که میشد به آنها گوش داد؛مثل احوال پرسی آدمها با یکدیگر؛مثل فردا استاد از کجا تا کجا امتحان میگره؟؛مثل مانتوی نو مبارک!؛مثل بفرما یه گاز از ساندویچ کوکو سبزی من بزن!… میتوانستم توی حنجره ی آدمها فرو بروم؛سر نخ یکی از واج های اشرف مخلوقاتی را به دلخواه خودم بگیرم و قصه بسازم و ماجرا را متصل کش بدهم و کش بدهم.اما مدتهاست برای این روزمرگیها دلم  نمیرود.با خودم عهد بسته ام پیرو وابستگی های بی ریایِ دو طرفه باشم و اجازه ندهم تعارف های عوامانه و از سر اجبار آدمها دست و پایم را زنجیر کنند.

یکی از کبوتر چاهی های مسجدعلی پر زد و روی پرچین پشت بام مدرسه،درست روبروی من با علامتِ سوال توی چشمهایش ،منتظر نشست. تا ببیند بالاخره چه چیزی بارِ دلم میشود؟ نگاهی به ساعت انداختم. ۹:۴۵ صبح بود و چشم من در مقابل همه ی  گزینه های کف دست،ابرو بالا می انداخت و هیچ کدام را نمیگرفت.

نگاهم را از صفحه ی ساعت برداشتم و روی در و دیوار مقابل گذاشتم.از سایه ی روی دیوار صدای سلام آمد و شعر «درخت» شفیعی کدکنی توی گوشهایم شکوفه زد :« زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟-بیداری شکفته پس از شوکران مرگ-زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟-زیر درفش صاعقه و تیشه ی تگرگ-زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست ؟-عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ».

میخواستم از شوق فریاد بزنم:«یافتم !یافتم! دلبرکم را یافتم!»و مانند همه کاشفها ،طعم این جمله را زیر زبانم مزمزه کنم.یکدفعه دستی آمد ؛جلوی دهانم را گرفت و گفت:«ساکت!راز دار باش!خلوتهای عاشقانه رو که جار نمیزنن!».

از این لحظه به بعد من راز دارِ ملاقات های عاطفی و بی ریای دو نفره هستم؛خلوتهای دلی تپنده با سایه ی درختی که شعر و غزل عاشقانه از بر است و هر روز ساعت ۹:۴۵ صبح، روی دیوار مدرسه مان بدون ثانیه ای تاخیر، سر قرار حاضر میشود.تنها شاهد این خلوت هم، کبوتر چاهی مسجدعلی ست.چه خوب،که کبوترها مانند کلاغها جارچی باشی نیستند! 

   سه شنبه 8 اسفند 1396
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
5 stars

سلام احسنت

1396/12/11 @ 13:49
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام.قربان شما.

1396/12/12 @ 08:09


فرم در حال بارگذاری ...