« فیلم سینمایی خطای ستارگان بخت ما _The Fault in Our Stars۲ دقیقه در مترو »

روی پنجه ی پا بلند میشوم. سرم را از لبه ی بالکن جلوتر میبرم. سنگفرش پیاده رو،گُله به گُله نمناک است.قطرات برّاق،از روی گلبرگهای همیشه بهارِ کنارِ پیاده رو سُر میخورند و توی گِلهای باغچه فرو میروند.نَفَسِ جانانه ای چاق میکنم و با صدایی که خودم بشنوم ؛ میگویم:«به به عجب هوایی! عقل آدم شکوفه میزنه!»

نگاهم، با پای برهنه ، میدود لای خامه های پشمکی آسمان . اشعه های درخشانِ خورشیدِ بالای سرم ، هنوز آنقدرها قدرت دارند که از حاشیه ی ابرها هم ، به سمت چشمهایم هجوم آورند و با نوک پیکانهای سوزنیشان ، پلکهایم را محکم به هم بدوزند. با پلکهای دوخته ، قاطی دایره های رنگی میشوم و دست راستم ، بازوی سمت چپم را میفشارد. درونم، شوقِ هفت رنگی نیرو میگیرد. شوقی به زیبایی و شکوه رنگین کمان! چقدر امروز را دوست دارم! کاش فردا هم باران ببارد! کاش!

   سه شنبه 21 فروردین 1397
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
5 stars

سلام احسنت

1397/02/06 @ 17:29
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
ممنونم.ممنون:)

1397/02/09 @ 18:20
نظر از: خادم المهدی [عضو] 
5 stars

خیلی زیبا نوشتی

1397/01/29 @ 11:26
پاسخ از: صهباء [عضو] 

ممنونم:)

1397/01/30 @ 10:06


فرم در حال بارگذاری ...