« دریا نوشتآهوی پیشونی سفید۲ »

 

موومان دوازدهم سفر

این روزها مردم، پیش از بستنِ بار و بنه ی سفر ، جهت آگاهی بیشتر از مقصدِ مورد نظر،دست به دامن گوگل میشوند.پس به نظرم تابلو بازیست اگر بخواهم اطلاعات ویکی پدیا را درباره ی «قلعه رودخان»زیر پست کپی کنم.چون در صورتی که شما به تاریخچه ی «قلعه رودخان» علاقمند باشید؛ خودتان بهتر میدانید که باید چکار کنید.پیش زمینه ی فکری من هم تا قبل از سفر به «قلعه رودخان» همان تصاویری بود که گوگل نشانم داد.بنابراین از توضیح بیشتر صرفنظر میکنم و فقط عکس ها و تجربه های شخصی را با شما به اشتراک میگذارم.

 

 

 جاده ی منتهی به قلعه رودخان از دلِ جنگلی میگذرد که خدایِ سرسبزی ست.اکثراً در طول این جنگل خود واقعیشان را نشان میدهند.به همین دلیل توصیه میکنم؛ قبل از سفر به «قلعه رودخان» ظرفیتتان را در برابر رنگ «سبز» بالا ببرید.زیرا ممکن است یکدفعه به خود بیایید و ببینید در مقابل انبوهی از چشمهای تماشاگر، جیغ و دست و هورا میکشید و حرکات موزون به نمایش میگذارید.اشکالی هم ندارد.هر کس به اندازه ایی از هوش هیجانی بهره برده است.یکی کمتر و یکی بیشتر.اما ممکن است این ادا و اصول ها برای آینده ی کاری و تحصیلی و غیره ی خودتان بد باشد.از من گفتن.

یک توصیه هم برای تماشاگران گرامی دارم.سعی کنید درگیر حاشیه ها نشوید. چون مسیری بس طاقت فرسا پیش رویتان قرار گرفته است.اگر هم عصای کوهنوری ندارید، حتما حتما یک عدد چوب خیزران از فروشنده ها خریداری کنید.بدون عصا، چطور ۱۲۰۰ و خورده ای پله را میخواهید پله نوردی کنید؟!

 

 

به غیر از کارت اعتباری و چوب خیزران(عصای پله نوردی) و دوربین عکاسی هیچ وسیله ی دیگری با خود همراه نکنید.حتی آب.زیرا برای انواع و اقسام ذائقه ها، در رستوران ها و دکه های برپا شده ،غذا و نوشیدنی هست.چه برای آنهایی که شعور خوردن غذای محلی را دارند و چه برای آنهایی که مثل من شعور خوردن غذای محلی را ندارند.

به ششصدمین پله که میرسید؛قطره های باران را روی صورت و کف دستهایتان حس میکنید.پله ها لغزنده میشوند و ارتباطتان با افرادی که در حال برگشتن هستند؛ بیشتر.

-آقا چقدر دیگه از راه باقی مونده؟

عده ایی خالصانه،پدرانه،مادرانه،برادرانه،خواهرانه به ادامه ی مسیر تشویقتان میکنند:«ادامه بده. تو میتونی هموطن!» عده ای هم با استفاده از آرایه ی ایهام به باقی مانده ی مسیر دلگرمتان میکنند:«برو بالا.فقط چهل و پنج دقیقه ی دیگه پله پیمایی داری»!! عده ای هم کلاً برای دلسرد کردن و تضعیف روحیه آمده اند:«نرو که پشیمون میشی»!!

هر وقت نَفَسِتان گرفت و تپش قلب امانتان را برید؛ روی نیمکتهای تعبیه شده بنشینید و کمی استراحت کنید. به گفتگوهای مردم گوش دهید.مطمئن باشید؛ بیشتر از برنامه ی «خنداننده شو»ی رامبد به این گفتگوها میخندید.من حدود پنجاه و هفت دیالوگِ شیرین یادداشت کرده ام؛که مرورشان،کم هیجان تر از رسیدن به درب چوبی «قلعه رودخان» نیست.

دلیل نامگذاری «قلعه رودخان» به این نام،رودخانه ایی است که در سرتاسر مسیر جاریست .توصیف رودخانه و ترکیب آن با صدایِ دل انگیزِ باران بر روی برگِ سبزِ درختانِ جنگل،تنها حضور «محمود دولت آبادی» را میطلبد.که همین جا آرزو میکنم در سفر بعدی ام به «قلعه رودخان» با این درختِ پیرِ افسانه ها همسفر باشم.اگر، نگوید:«مورچه ! باش تا صبح دولتت بدمد. ها ها ها»!!

دوستان «د» بدهید تا فضا عوض شود.

 

 

   دوشنبه 12 شهریور 1397
نظر از:  

سلام صهباجونم
حسابی خوش گذروندیا
جای کوثربلاگیا خالی
http://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/

1397/06/14 @ 09:10
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام ریحانه جان.
جاتون سبز :)
من که از وقتی پام رسید اصفهان از خشکی و بدی هوا دگرگون شدم.

1397/06/14 @ 19:19


فرم در حال بارگذاری ...