دهانت را می بویند

مبادا که گفته باشی دوستت می دارم

دل ات را می بویند

روزگار غریبی ست نازنین

و عشق را

کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند .

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

در این بن بست کج و پیچ سرما

آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر فروزان می دارند

به اندیشیدن خطر مکن

روزگار غریبی ست نازنین

آن که بر در می کوبد شباهنگام

به کشتن چراغ آمده است .

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر

با کنده وساتوری خون آلود

روزگار غریبی ست، نازنین

و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند

و ترانه ها را بر دهان .

شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد

کباب قناری بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی ست، نازنین

ابلیس پیروزْ مست

سور عزای ما را بر سفره نشسته است

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.

 

+وقتی شاملو میخوانم؛ حس میکنم او روی بلندترین صخره ی هستی ایستاده است و حال دنیایِ ما را توصیف میکند.تو جسورترین شاعری هستی که سراغ دارم؛ مَردِ واژه ها !!

   سه شنبه 19 تیر 1397نظر دهید »

 

 «در پیِ زردها»

 

بالاخره چشم انتظاری به پایان رسید و میهمانهای عزیز کرده ام از گرد راه رسیدند.

♥«قصه های صمد بهرنگی»جان.

♥چهار جلدیِ«رنج و سرمستی» زندگی نامه ی میکلانژ، نابغه مجسمه ساز در دوره ی رنسانس.

♥«سهراب سپهری شاعر نقاش» این کتاب را تحت تاثیر آب و هوای مشهداردهال گرفتم.

♥«مجموعه اشعار احمد شاملو» شبانه های شاملو بدجور گلوگیر است.بدجور!!

و

        «سال بلوا»

که جمله به جمله اش،انعکاس صدای عباس معروفی ست در جمجمه ام.خوراک فصل امتحانات. پنج صفحه علوم بلاغی،بیست صفحه «سال بلوا». عجب تعادلی! نه؟

 

   چهارشنبه 6 تیر 13974 نظر »

خدایا این سه چیز را از من نگیر:

اِسمارتیز.

سفر.

کتاب غیر درسی.

 

خدایا این سه چیز را از من بگیر:

آمادگی نداشتن برای امتحان.

علاقه به این مصراع«باید برون کشید از این ورطه رخت خویش».

خشکسالی.

 

+فعلای درخواستیُ بُلد کردم. خدایا،جابجا بشه،بدبختما!!


موضوعات: کتاب نوشت
   چهارشنبه 16 خرداد 139710 نظر »

 

توی میهمانی بحث «راه حق راه منه» داغ شده بود. بچه ی درونم مدام به پهلویم سُک میزد که«حوصله م سر رفت پاشو بریم توی حیاط بازی!» من هم دستش را گرفتم و نشاندمش جلوی قاب ترمه ای که به ستون وسط پذیرایی زده بودند و به او گفتم :«عزیز دل م، بُتّه جِقّه های متقارن این تابلو را بشمار تا حوصله ت سر نره!» خب باید یک جوری سرگرمش میکردم تا همبازی اش بیاید…

همبازی کودکی ام آمد؛وسط شمارش بتّه جِقّه های متقارن قاب ترمه.از پشت ستون وسط پذیرایی سرش را بیرون آورد و با چشمهای سیاهش چشمکی زد و زیر لب گفت:«یه لحظه بیا توی اتاقم کارت دارم.»از پذیرایی به اتاقش هجرت کردیم؛باهم…

هجرت کردیم از عصر سیاستها و نفیرهای «اَناالحَق»دروغکی به عصر دیوارهای کاهگلی.درب اتاق همبازی م دروازه ی شهر بی ریاها و سادگیها بود.من را گوشه ی تختش نشاند.هوای اتاقش را سرکشیدم و گفتم:«جانان،هنوز هم توی اتاقت بوی کاهگل نم خورده میاد؛مثل قدیما!»…

صدای قدیمها می آمد.گوشهایم داشت صدای بازی های دونفره ی بچگی هایمان را لمس میکرد و چشمهایم قدمهایش را که سینی به دست به طرفم می آمد دنبال.کنارم روی مخمل نیلی تختش نشست و سینی را گذاشت توی دستهایم و گفت:«سال نو مبارک،ناقابله!»…

 

 

سال که نو شد با خودم عهد کردم بال و پر خیالاتم را بچینم که یک بام و صد هوا نشود. که فقط جَلد بام وهوای خودم باشد.حالا کتاب «جوانمرد نام دیگر تو» اثر خانم عرفان نظرآهاری (عیدی جانان عزیزم) روی میز تحریر باز است و خیالات من به هزار جا سرک کشیده است.اوصیکُم به جوانمرد خواندن.جوانمردی شوید و بگذارید خیالاتتان به هر کجا که دوست دارد سَرک بکشد…

   جمعه 3 فروردین 13974 نظر »

 

در سال روز مرگ فروغ فرخ زاد عزیز ، تصویری از صحنه ی مرگ شاعر «پری کوچک غمگین» به دستم رسید.تصویر چنان صحنه سازی بکری داشت که ناخودآگاه تمام اشعاری که از فروغ بلد بودم؛مثل تگرگ بر سرم بارید و شعر «بعدها»ی فروغ روی زبانم گُل کرد«مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ در بهاری روشن از امواج نور/در زمستانی غبار آلود و دور/ یا خزانی خالی از فریاد و شور/مرگ من روزی فراخواهد رسید/ روزی از این تلخ و شیرین روز ها/ روز پوچی همچو روزان دگر….». این تصویر توی ذهنم هک شد و از صمیم قلب به عکاس حرفه ایش احسنت گفتم و از آن گذشتم…امروز دوستی کتابی را به من معرفی کرد تحت عنوان«فمنسیم های مقدس»که در این کتاب از فروغ فرخزاد هم یاد شده است.نمیدانم چه شد که ناخودآگاه یاد آن عکس که صحنه ی مرگ فروغ را به تصویر کشیده بود افتادم !؟ پیش خودم گفتم :«نه این جوری نمیشه!!»و حسابی کُنجم،کاو شد تا ببینم عکاس آن چه کسی بوده است؟؟… بله و چنین شد که افتادم وسط پروژه ی عکاسی«به روایت یک شاهد عینی» خانم آزاده اخلاقی.در این پروژه عکاسی که یکی از بزرگترین پرژه های عکاسی ایران است؛صحنه ی مرگ هفده شخصیت برجسته ی تاریخ ایران از جمله آیت الله طالقانی،دکتر مصدق،فروغ فرخزاد،دکتر علی شریعتی،صمد بهرنگی ،شهید باکری و چند تن دیگر با طراحی لباس و گریم در فریم های مختلف و سینمایی به تصویر کشیده شده است.اگر تا کنون این هفده تصویر را ندیده اید؛میتوانید به اینجا  بروید و از هنرنمایی خانم آزاده اخلاقی و گروه حرفه ای شان لذت ببرید!!

   جمعه 25 اسفند 1396نظر دهید »

1 3 5 6