« هزاران آفتابِ خندانیادداشت های سرپاییِ اسباب کشی 3 »

میگوید:«هنوز اینو نگه داشتی!؟ بندازش بره. یه نو شو برات میخرم».

 

میپیچمش لای روزنامه.رویش مینویسم شکستنی.آهسته و با دقت،میگذارمش گوشه ی کارتن،کنار بقیه ی وسایل.

 

میگویم:«عادت ندارم دل خوشیا رو بندازم دور.حتی اگه ناچیز باشه».

 

با خوشحالی میگوید:«پس خوش به حال من!!»

   دوشنبه 1 مرداد 1397
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  

خیلی دلنشین بود …

1397/05/07 @ 09:41
پاسخ از: صهباء [عضو] 

زنده باشین :)

1397/05/07 @ 16:33
نظر از: ریاحی [عضو] 
5 stars

عزیزم. چه قدر خوشگل ودل نشین! و چه لذت بخش

1397/05/03 @ 11:44
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام
عیدتون مبارک.
ممنونم :))

1397/05/03 @ 12:10


فرم در حال بارگذاری ...