برای سارا عابدی مستند ساز هفت ساله ی ایرانی
سلام سارای عزیز.فیلم مستند «زندگی خصوصی سارا» را دیدم و به اندازه ی هشتاد میلیون تا از آن خوشم آمد.چقدر ساده و دوست داشتنی برایمان از دغدغه هایت حرف زدی! عزیزم،کودکانه و خلاق به کارت ادامه بده. تا میتوانی تلاش کن . فیلم های خوب خوب بساز و مردم کشورت را با ایده های شکلاتی متحیر کن!!
«پر افتخار باشی»
خدایا اگه قراره طرح مورد نظرم اجرایی بشه،دستای همراهشو بفرست.خودت که دیدی،قدم اولُ برداشتم.
سه تا قطره،فقط سه تا قطره باران روی بالهایش چکید و کف حیاط وارونه شد.به قول اصفهانیها«دَمَرو شد».همان بارانی که از پاییز تا حالا برای آمدنش لحظه شماری کرده ایم و دست و پا زده ایم.همان باران، زنبورک را به دست و پا انداخت.داشت جان میداد زبان بسته! فوری برگی از شاخه چید و گذاشت کنارش.زنبورک، پاهایش را زنجیر کرد به برگِ تازه و ازش بالا آمد.خودش را صاف و صوف و شروع به خندیدن کرد.وززز،وززز.
بهترین جا برای خشک شدن بالهای خیسَش، وسط ذوزنقه ی نوری بود که خورشید روی گلها انداخته بود.بالهایش که خشک شد؛سرحال پرید و رفت. انگشتهای باران،گونه ی ما را نوازش داده و دل ما را شاد کرده بود.انگشتهای او دل زنبورک را.
باشد رفیق.هر طور که دلت میخواهد جمع و منها کن.تو هم ریاضی خوانده ای؟! دیدم چه خوب حسابگری کرده بودی!! راستی،یادت نرود «ب.م.م» و «ک.م.م» رابطه مان را هم بگیر.من به این حساب و کتابها عادت دارم.این بارِ اول نیست که پیشکش هایم را دندان میشمارند.برو خوش باش.به یک نفس عمیق اکتفا میکنم و واگذار میکنم به خدا.این هم شد هزار و یکمین نفس عمیق!
<< 1 ... 22 23 24 ...25 ...26 27 28 ...29 ...30 31 32 ... 65 >>