«در ستایش پیشینه ها» موومان چهارم سفر چهارتاقی نیاسر، روی تپه ای نه چندان مرتفع در شهر تاریخی نیاسر(از توابع شهر کاشان) واقع شده و ساخت آن به سالهای پایانی حکومت اشکانی یا اوایل تاسیس حکومت ساسانی منسوب است. تماشای این چهارتاقی عظیم و افسانه ای از… بیشتر »
اونی که برای سربلند بیرون اومدن از ایام پر التهاب امتحانات، آش نذری پخته؛ منم ، من!! دوستان عزیز امتحان دار!! بیاین یه کاسه آش بخورین و برین بچسبین به درسُ مشقتون. +به دلیل گرفتگی شدید تارهای صوتی از سِروِ سرکه،کشک و پیاز داغ معذورم. بیشتر »
«در پیِ زردها» موومان سوم سفر بعد اذن صبح است. دور رکعت بدهکاری را وصول کرده ام.روی پله های مرمر، با سه چهار متر فاصله از ضریح نشسته ام و در سکوت محشر امامزاده به سر بزنگاه راهی شدنمان فکر میکنم… روز قبل، یار جان گفته بود:«یه مسافرت جمع و… بیشتر »
مبارکمون باشههههههههه:)))))))) حالت الانم اصلا و اصلا و اصلا شرح دادنی نیست. برای حنجره ی من هم دعا کنید لا لوعای جیغ و دست و هوراهاتون. +همه اش دارم به این فکر میکنم که بازیکن مراکشی چه شبی رو صبح میکنه!! بیشتر »
دکتر استراحت حنجره داده.تا ده روز،ممنوع الصحبت و ممنوع الگفتگو هستم.ممنوع الصحبت را نمیدانم ولی ممنوع الگفتگو قطعا ترکیب صحیحی نیست.ولی دلم میخواهد ترکیب ناصحیح بنویسم.ممنوع التحریر که نیستم!! امروز هم روز اول ممنوعیت است.الان در شرایطی دارم بازی… بیشتر »
_من:«ضرب المثلِ نرود میخ آهنین در سنگُ شنیدین؟» _آنها:«بعله،چطور!؟» _من:«این مدل عملکرد ما ،مَثَل همون میخ آهنیه. به زور، عقاید رو میکوبیم توی سرِ سنگه.حالا یا سنگه انقدر مقاومت میکنه که ما مجبور به عقب نشینی و در نهایت مشغولِ برچسب زدن و قضاوت کردن… بیشتر »
موومان دوم سفر گفتم:«وای،بچه ها، بیاین بیاین،ببینین چی پیدا کردم!!»… داشت از کنارمان خش خش کنان رد میشد.جلوی دهانش را با ماسک بسته بود.ابروهای پُر پشت ، گونه های پُر چین و چشمهای بی رمق. بهش گفتیم:«صبح بخیر،خسته اَم نباشین».گلامِ درونم گفت:« من… بیشتر »
«در پیِ زردها» موومان اول سفر همین طور که ماشین، کف جاده ی سیاه پرکلاغی (غَرَابِيبُ سُودٌ)* تخته گاز می تازد؛ نگاهم به روی مناظر اطراف سابیده می شود. این کوه. این دشت. این آب های جاری. این بازِ شکاری که به یکباره از قُله جدا می شود و در سیطره ی… بیشتر »
خدایا این سه چیز را از من نگیر: اِسمارتیز. سفر. کتاب غیر درسی. خدایا این سه چیز را از من بگیر: آمادگی نداشتن برای امتحان. علاقه به این مصراع«باید برون کشید از این ورطه رخت خویش». خشکسالی. +فعلای درخواستیُ بُلد کردم. خدایا،جابجا بشه،بدبختما!! بیشتر »
یا مُنشئَ السَّحاب الثِّقال ای تو که ایجاد کننده ی ابرهای باران زایی! ما تُهیدستان شهرِ عقیمِ بی بارانیم! کاسه ی دستهای ما را پر از باران کن؛شهرمان را پر از نوزادِ ابرِ باردار! بیشتر »
نه خدا حافظی میکند.نه سوغاتی می آورد . فقط ناغافل تلفن میزند و میگوید:«من روبروی حرم امام رضام، یه سلام به آقا بده»!! مثل وقتهایی که طاق باز دراز کشیده ای توی رختخواب. ملحفه ی مَلمَل آبی را کشیده ای تا زیر چانه ات.پنجره ی اتاق هم باز است و هر از… بیشتر »
«دِسِرِ افطاری که باید» مواد لازم جهت تهیه ی ژله رولی ۱-یک عدد دختر بچه که سماجت درونش عود کرده! ۲-دو عدد پدر و مادر که دوست دارند دختری هنرمند و کدبانو تحویل جامعه بدهند! ۳-یک بسته پودر ژله با اسانس دلخواه.(ریحانه با طعم هلو انتخاب کرد) ۴-یک لیوان… بیشتر »
خوبی اعتقاد به توسل،چشیدن شیرینی امیدواریست.گاهی پیش خودم فکر میکنم شَمَن ها یا بودایی ها که مُرده هایشان را میسوزانند و خاکسترشان را به باد میدهند،برای متوسل شدن باید دست به دامن مولکولهای هوا بشوند؟! بی راه نیست که اشتباه میروند و از خدا بُت… بیشتر »
از هر روشی که به ذهنتان برسد استفاده کرده ام. تازگیها مثل سرخ پوست ها دلم را سوزانده ام! تا شاید از روی دود،پیام را بگیرد. نگرفت. نیامد. آبی روی آتش دلتنگی ام نشد. بیشتر »