شنبه ها همیشه نقطه سرِ خطن .روز آرمانی ن.شنبه ها قراره بشریت از چاقی،بی سوادی،درد بی درمون،اخلاق کوفتیِ تنبلی و…نجات پیدا کنه. “از شنبه میرم پیاده روی.از شنبه صبح ،کله ی سحر از خواب بیدار میشم.مرتب کردن کشوی جورابا از شنبه.خوندن کتابای… بیشتر »
کلیدواژه ها: شنبه

موضوعات: روزانه نوشت
   شنبه 30 دی 1396نظر دهید »
  کنار زمین خاکی روبروی ساختمون، یه تلِ  پنجاه سانتی از چوب رو آتیش زدن.آفتاب هم خیلی نرم و مهربون از پشت پنجره غلطیده و دست نوازشش رو لغزونده روی سر گلدونام .حالا هم دراز کش ،خوابیده مرکز اتاق و داره چرت پیش از ظهریش رو توی بغل گلهای قالی میزنه. از دود… بیشتر »
   جمعه 29 دی 1396نظر دهید »
  دالان پاییز! بیشتر »

موضوعات: تصویر نوشت
   چهارشنبه 27 دی 1396نظر دهید »
  ثانیه های انتظارم را آب میدهم تا مردمِ چشمم در حضور تو شکوفه بزند.   اصفهان_امام زاده احمد بیشتر »

موضوعات: تصویر نوشت
   چهارشنبه 27 دی 1396نظر دهید »
  از هرکس سراغش رو میگرفتم ؛میگفت:"نه من ندیدمش ؛آخی نگران نباشید همین جاهاست". همین طور تعداد دانش آموزای مدرسه کم وکم تر میشد و خبری ازش نبود که نبود.هی میرفتم به سمت فضای سبزِ روبروی مدرسه که همیشه می ایستاد و من سوار ماشینش میکردم ،هی برمیگشتم توی… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 25 دی 13967 نظر »
  “سرش به بالای گلدسته که رسید،ایستاد.هنوز سه تا پله باقی داشتیم.اما ایستاده بود و هن هن می کرد و آفتاب افتاده بود به سرش.خودم را از کنارش کشیدم بالا و از جلوی صورتش که رد میشدم گفتم:"توکه می گفتی کوتاهه!؟” و سرم رو بردم توی آسمان و یک پله… بیشتر »
   شنبه 23 دی 13969 نظر »
  برنج اصیل ایرونی مثل برنجای وارداتی هندی و پاکستانی نیست ؛که همین طور دِیمی یکی،دو بار آب روشون بریزیم و بذاریم روی شعله تا بپزه و فقط سیرمون کنه. حالا اگه تهش چیزی هم اضافه اومد دلمون نمیسوزه که :"وای ! نعمت خدا ریخته شد توی سطل آشغال یا ریخته شد… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 21 دی 13964 نظر »
  استاد:"به نظر من بهترین دوره ی تاریخ، اون زمانی بوده که زن رو زیر بار مشت و لگد میگرفتن".   من توی دل خودم ،توی فکر خودم،کلا خودم با خودم:"درجه ی انسانیت ،ربطی به میزان تالیفات مثبت بینهایت نداره؛به سطح علمی چند رقمی هم . استاد شما هرچی دارین از پرِ… بیشتر »
   پنجشنبه 21 دی 13962 نظر »
  رضا رشید پور امروز در برنامه حالا خورشید، با گفتن جمله ایی به این مضمون:”هرجا قلموی ایرانی رو میبینید باید منتظر اتفاقات هیجان انگیز باشید“؛ از تکنولوژی بومی سازی شده در میهن عزیزمان پرده برداری کرد به نام پرینت سه بعدی. تکنولوژی تحسین… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   سه شنبه 19 دی 1396نظر دهید »
  الان دیگه وقتشه زاویه دیدم رو تغییر بدم و به خودم یادآوری کنم که این بُرجِ چندین طبقه،به غیر از اون پنجره ی سه در چهارِ چوبیِ موریانه زده _ که روی دیوار گچیِ واحدِ منهای شصته و تنها چشم اندازش ، دست اندازهای کفِ خیابونه_ این بُرجِ چندین طبقه ، یه بام… بیشتر »

موضوعات: کوتاه نوشت
   سه شنبه 19 دی 13965 نظر »
  بابک جهانبخش ذهنم دوست داره بخونه:"برف ، برف برف میباره قلب من امشب بی قراره - برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره - تا دوباره صدامو درآره برف ، برف برف میباره…"؛ اما آیه ی برادر کُشیِ صفحه ی اول رُمانِ سمفونی مردگان ،طناب قابیل شده دوره… بیشتر »

موضوعات: کتاب نوشت
   شنبه 16 دی 1396نظر دهید »
  کتاب این روزهایم به قلم قصه گوی ظهر جمعه است. آقای محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) که صدای آشنایش را بیشتر پدرها و مادرهایمان به خاطر دارند. بیشتر »

موضوعات: کتاب نوشت
   شنبه 16 دی 13962 نظر »
  این دوتا نقاشی رو دخترم ریحانه خانم کشیده. منم برای این که خوشحال بشه برای نقاشیاش یه قصه گفتم. بالاخره باید یه جوریایی تشویقش کرد دیگه. از کجا معلوم ؟!شاید در آینده نقاش بزرگی شد! بیشتر »
کلیدواژه ها: نقاشی های ریحانه

موضوعات: تصویر نوشت
   شنبه 16 دی 13962 نظر »
  *وقتی که خورشید خمیازه اش را در شهر پهن میکند*    در شهر خورشید مردم از سیاه پوشیدن بیزارند و استعمال عطر برای همه اقشار از واجبات است. روزهای آخر هفته گلریزانی برای عشاق در شهر برپا میشود و مردم سنگفرشها را با گلهای زعفران میپوشانند و روی آنها… بیشتر »

موضوعات: تصویر نوشت
   دوشنبه 11 دی 139610 نظر »
    عاشق شوید.برادرها،خواهرها عاشق شوید. زندگی به عشق است. عقل به آدم زندگی نمیده. عقل به آدم حساب میده چه جور بهتر بخوره!چه جور بهتر بخوابه!چه جور بهتر پلاسیده بشه!چه جور بهتر دلمرده باشه! عشق است که در درون انسان آتش زندگی و شعله زندگی را… بیشتر »
کلیدواژه ها: شهید بهشتی, عاشق شوید

موضوعات: دیالوگ نوشت
   دوشنبه 11 دی 13966 نظر »
  روی نیمکت درمانگاه جوری میشینم که بتونه سرشو بذاره روی شونه م.خودمم صورتم رو میچسبونم به سرش و دستاشو میگیرم توی دستم.بدنش داغِ داغِ ؛توی سرش انگار آتیش اَلو کردن. نایِ حرف زدن نداره.فقط بعضی وقتا به زور لبای تبدارش رو از هم باز میکنه و میگه:«مامان… بیشتر »
کلیدواژه ها: ابتلا, امن یجیب, توسل

موضوعات: روزانه نوشت
   شنبه 9 دی 13964 نظر »
  در برابر زخم زبانهایشان که سکوت میکنم.میگذارند به حساب اینکه:«انقدر جاده خاکی زده که جوابی نداره».عمراً بفهمند که من میخواهم حرمتها شکسته نشود.فقط با صدای بلند توی گوشهای خودم فریاد میزنم:«اشتباه کردی بهشون اعتماد کردی».بعضی از آدمها جنبه صداقت را… بیشتر »
کلیدواژه ها: دینداری, زخم زبان

موضوعات: کوتاه نوشت
   پنجشنبه 7 دی 13965 نظر »
  لحظه به لحظه مِه تازه نفس داره توی ریه های شهر دمیده میشه. به این نتیجه رسیدم که هیچ وقت نمیتونم دست بگذارم روی یه آرزوی محقق شده و بگم دیگه بعد از این هیچی نمیخوام. الان به این فکر میکنم چی میشد اگه توی این هوا هیچهایک کردن رو کلید میزدم و به این… بیشتر »
   چهارشنبه 6 دی 1396نظر دهید »
  گوشی تلفن رو برداشتم.بعد از شنیدن چند تا بوق پیغام گذاشتم:"بالاخره بغضش ترکید.بیا با هم بریم سرسلامتی بدیم بهش”     بارون خوبی بود.دلم میخواست بیشتر بباره؛ولی بازَم کاچی بَضی هیچی!   ذوق زدگی نوشت:آدمِ بارون ندیده ی ندید بدید خواستین؛یه سراغی از… بیشتر »
کلیدواژه ها: اصفهان بارانی
   سه شنبه 5 دی 13962 نظر »
  بعضی از روزا برای نماز ظهر میرم مسجد آقاعلی بابا توی خیابون حافظ.امروز سر کوچه مسجد که رسیدم بوی قهوه ی مغازه قهوه فروشی زنده م کرد.با یه فنجون تُرک خستگی کلاس مبادی رو از تنم بیرون کردم.بعدش رفتم مسجد آقاعلی بابا… دقت کردین در بعضی از مساجد… بیشتر »
   سه شنبه 5 دی 13969 نظر »
   همین طور که امروز دست در دست بارون توی کوچه پس کوچه های شهر پرسه میزدیم و باهم گل میگفتیم و گل میشنفتیم ؛ اینو دیدم.     در آینده عکس تابلوی خیابون ،نام شهر یا استانی روی نقشه جغرافیا… همین الان هم ، بهم مژده نام گذاری یه کشور رو دادن .فقط هنوز… بیشتر »
کلیدواژه ها: اصفهان, کوچه صهبا
   سه شنبه 5 دی 13966 نظر »
  همیشه تلاش کردم برای پول کار نکنم ؛ اما ته تهش یه نیروی من رو وادار به احترام میکنه. مثلا هیچ وقت نمیگم :"صد تُومَن” ؛ میگم:"صد هزار تومان پول بابرکت انشاالله” ، همراه با:)) بالاخره هیچ کس از احترام گذاشتن ضرر ندیده. خدا رو چه دیدی،یهو این… بیشتر »

موضوعات: کوتاه نوشت
   شنبه 2 دی 13963 نظر »
  چقدر خوب میشد ! یاد میگرفتیم از نظر شارع مقدس،زخم زبان زدن و دل شکستن هم حرامه.   غم نوشت:خدا کنه که نَبُرم. بیشتر »
کلیدواژه ها: خدایا تو شاهدی

موضوعات: کوتاه نوشت
   جمعه 1 دی 1396نظر دهید »
      بارون اگه نیاد! زلزله اگه بیاد! هوایِ دلِ آسمون اگه چرک و غبار گرفته باشه! من امشب درون دلهایی چله نشین هستم که برای پرداخت عوارض خروج از اون دلها تا آخرین  دَم و باز دَمَم هم ، مستطیع نمی شَم. تنها کاری که از دستم برمیاد،قربون و صدقه رفتن برای… بیشتر »
کلیدواژه ها: خانواده, شب یلدا
   جمعه 1 دی 1396نظر دهید »
  شب ،موقع خاموش کردن آخرین چراغ روشن خانه و آماده شدن برای خواب،حرفی از ته دلم می آید و می نشیند زیر گوشهایم.«از کجا معلوم فردا صبح از خواب بیدار شدی!؟»دلم این حرف را میزند و من را به خودم واگذار میکند.حرف دلم می آید زیر گوشم ،راهش را به درون مغزم پیدا… بیشتر »
   جمعه 1 دی 1396نظر دهید »