طفلی به نام شادی دیری ست گمشده است با چشم های روشن براق با گیسوی بلند بالای آرزو هر کس از او نشانی داردما را کند خبر این هم نشان ما: یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر       *شفیعی کدکنی* بیشتر »
   یکشنبه 29 بهمن 13962 نظر »
  “وقتی دخترم دست به خلق یک اثر هنری میزند”   دختر نیمه ی شاداب،امیدوار و بازیگوش مادر است.پایه ترین و همراه ترین یار هنگام خوردن لواشک،قارا،آلبالو خشکه و هر چیز ترش مزه ی خارج از تصور.  کلکسیونر لاکهای سرخ و پوسته پیازی و فیروزه ای و مراقب… بیشتر »
کلیدواژه ها: دختر خونه
   چهارشنبه 25 بهمن 13966 نظر »
کاغذ کادو را  روی فرش پهن میکنم.آن را خریده بودم تا گلدانهای توی بالکن را تزیین کنم ؛ولی دیدم این کتاب مستحق تر است.عادت کرده ام هر کتابی بنای بدقلقی داشت - هر چه بیشتر  خواندمش کمتر پیش رفت-با کاغذ کادو جلدش کنم ؛آنوقت کتاب سبک میشود و پیش میرود. مادر… بیشتر »
   دوشنبه 23 بهمن 1396نظر دهید »
  دیدین؟ بعضی دخترا، که هنوز ازدواج نکردن و توی خونه ی پدری زندگی میکنن؛ تا تَقی به توقی میخوره میگن:"اصلا میرم شوهر میکنم"! جالب اینجاس ، اعضای خانواده برای تهدیدشون تره که خورد نمیکنن هیچ ؛با یه جمله هم تمام آرزوها و امیدهای دخترک رو به دستِ بادِ… بیشتر »

موضوعات: کوتاه نوشت
   دوشنبه 23 بهمن 13962 نظر »
  از  روی عمد مسیری را انتخاب کردم که بر خلاف حرکت تاکسی ها و اتوبوس ها باشد.دلم نمی آمد باران ببارد و پاشنه ی بلند کفشهایم وسوسه ام کنند تا، تاکسی بگیرم یا سوار اتوبوس شوم و قید پیاده روی در باران را بزنم.علاوه بر آن، قدم زدن زیرِ بازارچه ی آن خیابان… بیشتر »

موضوعات: پیاده روی نوشت
   جمعه 20 بهمن 13962 نظر »
  قدیم ترها آلبوم خانوادگی داشتیم.مهمان که به خانه مان می آمد؛ هفت،هشتا آلبوم میریختیم دور و برمان و مینشستیم به تماشا.بعضی آلبوم ها فقط زنانه بود.بعضی آلبوم ها را مردها هم میتوانستند ببینند. آن روزها هرکس برای خودش دوربین جداگانه ایی نداشت که از هر چیز… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   چهارشنبه 18 بهمن 1396نظر دهید »
خدایا!ازتو میخواهم کمکم کنی و مسیرهای پیش رو را برایم لذت بخش و هموار نمایی. بیشتر »
کلیدواژه ها: آرزو, همت بلند
   چهارشنبه 18 بهمن 1396نظر دهید »
  اگر ساعت به وقت غروب جمعه باشد؛هرچقدر هم زنانگی به خرج دهم و عصرانه ایی مفصل تدارک ببینم وآدم های خوش مشرب را به خانه ام میهمان کنم. هرچقدر هم صدای خنده و ترانه از پنجره ی خانه ام سُر بخورد توی خیابانهای شهر تا رخوتِ منحوسِ زندگیِ پرتوقعِ شهری را در… بیشتر »
کلیدواژه ها: غروب غم انگیز جمعه

موضوعات: روزانه نوشت
   جمعه 13 بهمن 139610 نظر »
  به گمانم استاد فهمیده ؛صدایی که از سیب گلویش خارج میشود؛قاشق،قاشق خاطرات تو را به خوردم میدهد.مُدام نگاهش را مامور میکند به ذهنم دستبند بزند و آن را بیندازد پشت خطهای این کتاب لعنتی. مُدام نوک خودکارش را میکوبد روی تُنگ بلوریِ حواسم .میخواهد آن را… بیشتر »
کلیدواژه ها: فراموشی

موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 12 بهمن 13961 نظر »
  من: میخواستی خمیرتو تیکه تیکه کنی؛به هر تیکه ش یه  رنگ بزنی؛ تا خمیرِ رنگاوارنگی داشته باشی. ریحانه:نه مامان.میخوام کلِ خمیرم خورشیدی باشه.خور شی دی:))   قسم نوشت:به خورشید قسم! رنگ مورد علاقه ی آدما از طریق ژن و وراثت منتقل میشه ؛ ولاغیر. بیشتر »
کلیدواژه ها: رنگ مورد علاقه, وارثت
   پنجشنبه 12 بهمن 13962 نظر »
  *لحظه ی نزول وحی*   یکی از لذتای دنیایی اینه که کلید واژه ی پیاده روی نوشتو در یه روز تعطیل ،برداری بذاری گوشه ی سبد پیکنیک و دست دختر و حضرت همسر و یه گروه از آدمای مشکل پسندو بگیری و به بهانه ی گزارشی که از روستای وَرتون و آبگرم معدنیش توی اخبار… بیشتر »
   یکشنبه 8 بهمن 13964 نظر »
‌ اولین لاشخورای زندگیمو توی کارتن سفرهای سندباد دیدم.قسمتی که سندباد و بابا علاء الدین، گرفتار یه قبیله ی وحشی شده بودن و رییس قبیله دستور داد تا هر دوتایشونو با طناب ببندن به ستونای چوبی وسط کوهستان تا طعمه لاشخورا بشن.  بزرگتر که شدم و بین… بیشتر »

موضوعات: کتاب نوشت
   شنبه 7 بهمن 1396نظر دهید »
  در دل برایش آرزوی داشتن لحظه ها و خاطرات خوب کردم و به او لبخند زدم.آنقدر بزرگ و آنقدر کشیده که میشد گوشه های لبخندم را پشت گوشهایم گره زد. نه نوع پوشش اش شبیه من بود ،نه زبان مادریش ، نه حتی آیین و مسلکش و نه میدانستم آن مردجوان همراهش… بیشتر »
   پنجشنبه 5 بهمن 13968 نظر »
  اولین پست را در یکی از وبلاگهای سامانه ی خودمان (کوثربلاگ)خواندم.کشتی مطلای قرآن نشان، که در حرم حضرت معصومه سلام الله با حضور روحانیون بلند پایه رونمایی شده بود. اول داغ سانچی سوخته در دلم تازه شد و بعد داغ کعبه ی سوخته ی سریال مختار. در آن لحظه… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   سه شنبه 3 بهمن 13961 نظر »
    این که امروز این همه راهو کوبیدم و از خیابون حافظ،از لای کت و کول مردم رد شدم و چشممو روی جذابیت های میدون نقش جهان بستم تا به ترافیکِ آهن پاره های دروازه دولت برسم و از اونجا دست بکشم روی سرِ شیرِ سنگی زنجیر شده ،وسط پیاده رویِ خیابون طیب، بعد بیا… بیشتر »
   سه شنبه 3 بهمن 13962 نظر »