پایش را که داخل شبستان مسجد گذاشت ، بوی شمع نیمه سوخته شامه حساسش را تحریک کرد و کودکِ درونِ همیشه فعالش را هوشیارتر.دوست داشت به بچه های شمع به دست بگوید:«شمعِ اضافی دارید،یکی هم برای من روشن کنید؟» ؛ چقدر چهره بعضی از این جماعت شمع بدست آشنا به نظرش میآمد ! کورمال ،کورمال با توسل به نور شمع های روشن و با توجه به فرامین فرشته نگهبانِ شانه راست [که مدام تذکر میداد:«مواظب پای عزاداران حسینی باش» ] از لابه لای جمعیت که مثل آجرهای ساختمان محکم به هم چسبیده بودند ؛ عبور کرد ودر یک کُنج خلوت [که در این تاریکی وازدحام ، غنیمتی در بیابان بود ]خود را جای داد و نشست.

*****

حاج محمود(مداح هیئت)، دمِ سینه سنگین گرفته است با یکی از شاهکار های مرحوم غروی اصفهانی:

تشنه لبا به آب مهر تو سرشته شد گِلم

چون بکنم دل از تو و چون زتو مِهر بُگسلم

گرچه بلای دوست را از سر شوق حاملم

بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم

میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم

وهمه حاضرین از مرد و زن در جواب میگویند:«میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم».

صدای منظم دستها که به روی سینه ها، میخورد بند دلش را پاره میکند و در این شام غریبان وتاریکیِ شبستانِ مسجد ،دلش به عزا خانه ای تبدیل میشود که اگر آب همه دریاهای زمین را برایش بیاورند نمیتواند ، سوز حاصل شده را التیام بخشد. باصدایِ “دَم کِش ِهیئت"که میگوید:«مظلوم،حسین-شهید،حسین-یاابِالفضل،یااباِلفضل-یازهرا،یازهرا-یاالله،یاالله-بِده حوائجِ همه را –الهی اُمید، نزِن» همه گوش ها ذوق زده میشود و چراغها درجا روشن .

*****

چهره این پسر بچه که شمع آب شده خود را به نظاره نشسته است انگار خود ِخود ِ هاشم است! ؛این دختر بچه لپ قرمز ، سیبی است که با کودکی فاطمه دونیم شده است! ؛ آن یکی که روی زانوی ناهید خانم نشسته است کپی برابر با اصل نسرین است ، واین یکی که از وقتی اینجا نشست ،غُرغُر کرد و امان مادرش را برید ؛ بدون شک پسر روح الله است. چقدر دلش لک زده بود برای هم صحبتی با آدم های مطمئن ،چقدر دلش لک زده بود برای همبازی های مطمئن دوران کودکی و در این عزاخانه حسینی نقل او شده بود –آب در کوزه و ما تشنه لبان گرد جهان میگردیم- . و چه زیبا گرد هم جمع شده بودند بهترین دوستان ،مثل (حَسُنَ اولئِکَ رفیقا) در این کنگره شام غریبان حسینی.

“این پست مجدد در صهباء بارگذاری شد”


موضوعات: روزانه نوشت
   یکشنبه 9 مهر 1396نظر دهید »

 

حرفهایی هست که نه آدمِ گفتنش هستم ؛ نه آدمِ نوشتنش؛ فقط واژها را پشت سرِ هم قطار میکنم.ذکرِ مصیبتش با دل شکستگان.

_وداع خواهر.

_پیراهن سفید عربی.

_وصیت مادر.

_بوسیدن زیر گلوی برادر.

_مهلاً مهلا یا ابن زهرا.

_امان از دل زینب.

   شنبه 8 مهر 13967 نظر »

 

قدحی را آب میکنم و زیر آسمان می آورم.می خواهم امشب حضرت ماه علیه السلام را در مهریه مادر ببینم.می خواهم با سر انگشتانم حضرت ماه علیه السلام راحس کنم.

کلیدواژه ها: کوتاه نوشت
   شنبه 8 مهر 1396نظر دهید »

 

کاش حداقل می دانستم این دو شبِ باقی مانده در کدام هیئت و کدام دسته ،زنجیر میزنی .

آنوقت می آمدم ملاقات .

اینطوری ،دیدارمان به قیامت نمی اُفتاد.

کلیدواژه ها: کوتاه نوشت
   شنبه 8 مهر 1396نظر دهید »

 

دردانه پیامبر که باشی.

دختر زهرا سلام الله علیها و علی علیه السلام که باشی. خواهر حسن علیه السلام و حسین علیه السلام که باشی.

نفر ششمِ پنج تن می شوی و عقیله عالم.

انوقت است با دست خدایی که در آستین داری در کربلا به پیامبری مبعوث میشوی ،پیامبری که زیبا بینی و زیبا اندیشی حول محور رسالتش طواف میکند.


موضوعات: روزانه نوشت
   شنبه 8 مهر 1396نظر دهید »

1 ... 20 21 22 ...23 ... 25 ...27 ...28 29 30 ... 35