از امروز تا لحظه ی تحویل سال، روزی یک دوره تسبیح«دوستت دارم»را نذر لبهایم میکنم.باشد که رستگار شوم!
حالا که روبروی آتش ایستاده ای و شراره هایش در نی نی چشم هایت میرقصند؛من هم دوست دارم زردی ام را بدهم به آتش و سرخی او را بگیرم تا مثل چشمهای تو تَب کنم.
«بخند؛تا بوسه هایم را روی صورتت حراج کنم!»
*عنوان،مصراعی از اشعار رخشنده(پروین)اعتصامی.
میدانید؟!من هر وقت پلکهایم را روی هم میگذارم و به مادرم فکر میکنم؛ته چشمهایم او را با چادر نماز گل گلی زمینه سفید،وسط سجاده ی مخملی یاسی میبینم که مفاتیح جیبی با جلد گالینگور سرمه ای و طلا کوب شده ای را توی دستهایش گرفته و دعای توسل میخواند.هنوز که هنوز است؛ بوی آیت الکرسی مادر از لای لقمه ی نان و پنیر زنگ تفریح های مدرسه به مشامم میرسد و به تقلید از او کنار دفتر مشق دخترم را با دو تا خط قرمز،خط کشی میکنم…