امشب ،امشب، امشب که خواب از چشمهایم پریده است و خاطراتم از این سر خانه قِل میخورند به آن سر خانه و از آن سر خانه قِل میخورند به این سر خانه. باید هر طور شده جمع و جورشان کنم.باید دو دستی بهشان بچسبم.شاید فراموش شد و یکی شان جاماند.از کجا معلوم!
بیشتر »