« الَّذی ایی که بی صِله ماند | زیر بارانم! » |
آگوستوس:«انقدر مشغول خودتی،که اصلا حواست نیست دارم جذبت میشم!»
نمیدانم تابحال،این حس برای شما هم به وجود آمده یا نه؟! این که بعد از خواندن یک کتاب ، دوست داشته باشید نویسنده اش را از نزدیک ملاقات یا حداقل با او تلفنی صحبت کنید.سالها پیش، وقتی «ناتور دشت» را میخواندم ؛ متوجه شدم که جی دی سالینجر (نویسنده آمریکایی رمان ناتور دشت) هم در داستانش به این موضوع اشاره کرده و حتی ایجاد این میل را در خواننده،نشانه ی موفقیت یک نویسنده برشمرده.
فضای درام و رومانتیک فیلم «The Fault in Our Stars »،«خطای ستارگان بخت ما» نیز،بر اساس آرزوی یک دختر نوجوان شکل میگیرد و این آرزو،چیزی نیست جز ملاقات با نویسنده ی کتاب مورد علاقه اش،که در او ایجاد انگیزه کرده و ادامه زندگی را برایش قابل تحمل. هیزل دخترکی ست (نقش اول زن،با بازی hailene woodle) مبتلا به سرطان ریه که جانش با کپسول اکسیژن عجین شده.او سرانجام برای دست یابی به آرزوی دیرین خود ، به همراه مادرش و «اگوستوس» راهی آمستردام، محل اقامت نویسنده مورد علاقه اش میشود.
اگوستوس(با بازی Ansel Elgort)پسر جوانیست که در انجمن حمایت از مبتلایان به سرطان با هیزل آشنا میشود و خود مبتلا به سرطان است در حالی که یکی از پاهایش مکانیکیست. هیزل و اگوستوس در آمستردام با نویسنده ی مورد علاقه ی خود ملاقات میکنند.ولی بر خلاف انتظار ،آقای نویسنده،آدم دائم الخمری است که با تصوراتشان فاصله ی زیادی دارد.هر دو سر خورده از خانه ی ون هوتن(نویسنده مورد نظر) خارج میشوند و بالاخره بعد از گردش در موزه ی آنه فرانک، تبدیل به ستاره ی درخشان زندگی یکدیگر میشوند.
آنه فرانک، نویسنده جوان یهودی مسلکی بود ، که پس از مرگش به واسطهٔ چاپ دفترچهٔ خاطرات روزانهاش«خاطرات یک دختر جوان» شهرت جهانی پیدا کرد و اکنون خانه اش یکی از جاذبه های گردشگری هلند محسوب میشود.رنج ها و دلهره هایی که آنه فرانک در طول زندگی متحمل شد،خیلی هم بی ربط به جریان فیلم نیست.
در خطای ستارگان بخت ما،لحظه به لحظه شخصیتهای دردمندی معرفی میشوند که علی رغم بیماری در صلح با زندگی به سر میبرند.برای مثال آیزاک (دوست مشترک هیزل و اگوستوس) بینایی اش را در اثر سرطان از دست میدهد؛ولی با حضورش در فیلم،صحنه های طنازی را خلق میکند.
بیننده در طول فیلم شاهد معجزه و یا باز شدن گره ی حادی نیست . تنها عکس العمل شخصیتها در برابر مشکلات پیش رویشان را از نظر میگذراند. پسر و دختر جوانی، مبتلا به سرطان، که تلاش میکنند با جزئی ترین چیزهای زندگی،خوب و خوش باشند.واقعیت را میپذیرند. متوسل به مسیح میشوند و ایمانشان را به زندگی پس از مرگ درجهانی فراتر از دنیا،وسعت میبخشند.به یکدیگر عشق میورزند و با اینکه هم آغوش مرگند از زندگی راضی هستند.این سکانسها، فیلم «The Fault in Our Stars» به کارگردانی «Josh Boon» را متناسب با فرهنگ نوجوانان آمریکایی روایت میکند.
«خطای ستارگان بخت ما»بر اساس رمان «بخت پریشان»اثر «جان گرین نویسنده ای با ملیت ایالات متحده ی آمریکا» ساخته شده است.هر چند من معتقدم، هرگز یک فیلم نمیتواند ابعاد شگفت انگیز یک کتاب را در بر بگیرد ولی چون رمان بخت پریشان را نخوانده ام؛به طبع نظری هم درباره اش ندارم.
اممم از داستانش خیلی خوشم آمد، بنظر فیلم قشنگب میاد.
راست میگی، فیلم ذهن را تو قفس قرار میده، ولی کتاب دو تا بال میده تا ذهن پرواز کنه و همه چیز را بسازه…
سلام خانم خادم المهدی:))
ممنونم که اینجا هستین:).
با رمان خوان خوب بودن ، هنوز زیاد فاصله دارم.متاسفانه.
اللهم صل على محمد وال محمد وعجل فرجهم
خواهرم
لطفا به وبلاگ ما سرى بزنید
http://p-esmatie.kowsarblog.ir/
http://baha.kowsarblog.ir/
http://peykebesharat.kowsarblog.ir/
http://ramisa.kowsarblog.ir
اللهم صل على محمد وال محمد وعجل فرجهم
سلام بهاره جون.
صلواتت زیر این پست منو یاد لحظه ی روشن شدن چراغا توی سینما انداخت:))
فرم در حال بارگذاری ...
سلام ماریا جان:)
فیلم غم انگیزیه.حتما باید یه جعبه دستمال کاغذی کنار دست آدم باشه.من عمه ی جوانم رو در اثر سرطان از دست دادم:((