« و قسم به نارنجی، وقتی زاده میشود... | خصوصیت های خانم پاییز :) » |
خانم پاییز، به شدت شُهرت طلب است و برایش مهم نیست در کدام شهر و دیاری زاده شده.همین که میبیند؛ همه از او به خوبی یاد میکنند و با آمدنش شاعر شده اند؛ قهقه ی مستانه سر میدهد و یکی-دو جرعه از قهوه ی تلخِ خانگی اش را مینوشد…(جذابیت،این ذوق زدگی ها را هم دارد دیگر!)
…بعد، قهوه ی نیم خورده اش را میگذارد داخلِ سینی، تا من به آشپزخانه ببرم. به ته مانده ی فنجان نگاهی می اندازم و با تعجب میپرسم:«چرا قهوتُ نخوردی؛ خانوم پاییز؟!!»
خیلی تلاش میکند تا اُبُهت خودش را حفظ کند. ولی باز خنده اش میگیرد.دستش را میگذارد روی شکم اش و نَفَس نَفَس زنان، میگوید:«آخه چِل مالش گرفتم!!».
میخواهد؛ بگوید«دل مالِش». ولی از بس میخندد؛زبانش میگیرد و اشتباهی میگوید«چِل مالش»!!
چه داستانا داری با این خانوم پاییز :)))))))
سلااااام:)
آره آره
از کتاب خوندناش نگفتم هنوز و از خیلی چیزهای دیگر…
فرم در حال بارگذاری ...