« ترانه ی کوچک | گام های نخست » |
خانمِ پاییز،دوست داشت جوراب های ساق بلند آجری رنگ بپوشد.در دنج ترین گوشه ی کتابخانه ی نُقلی اش بنشیند.قهوه ی تلخ خانگی بنوشد . با خواندن افسانه های طولانی سر ذوق بیاید و گاهی از پنجره ی اتاقش به عابران بی انگیزه سلام کند.
چقدر با احساسه این خانم پاییز …
عوضش آدما با اومدن این خانم پاییز زرنگ تر و فعال تر میشن حالا بماند که خودش دوست داره در دنج ترین گوشه ی کتابخونه ی نقلی اش بشینه و کتاب بخونه…
زیبا بود به به
و البته نا گفته نماند که خانم پاییز قابل پیش بینی نیست :))
فرم در حال بارگذاری ...