« آدمیزاد | آزادی » |
امروز صبح که از خواب بیدار شدم بوی ماه مهر تمام حس بویایی ام را پر کرد.دست گذاشتم روی سرم که چه؟«وای خدایا !پاییز آمد و هنوز هیچ کاری انجام نداده ام.»دو روز است دقیقا مثل روزهای پایانی اسفند، ویار خانه تکانی افتاده است به جانم اما هنوز دست به جایی نزده ام . فقط به صورت ذهنی کارهایی که باید انجام دهم را رصد و پردازش کرده ام .
هرچند از قدیم و ندیم گفته اند :«کارها را دست انجام میدهد و چشم میترسد». منتها کمی هول برم داشته ،که اگر به جایی دست بزنم، تمام گوشه و کنار خانه مثل تکه پازل های به هم ریخته و گم و گور شده ؛ بشود.
دقایقی پیش همینطور که نشسته بودم و جای شما خالی، چایی می خوردم و رفته بودم تو نخِ کارهای لیست شده در افکارم و همین طور به میزان دلشوره ام _از اینکه چه قدر کارِ انجام نداده دارم_افزوده میشد یک دفعه به یاد تمام انقلابهای تاریخی جهان افتادم .البته سن وسال بنده به هیچکدامشان قد نمیدهد ولی به هر حال یادشان افتادم.
با خود گفتم :«بالاخره باید از یه جا این تحول شروع بشه» واز انجایی که همیشه در هر تحولی پای یک زن در میان بوده است و معمولا زنان در شکل گیری آنها سهم قابل ملاحظه ایی داشته اند دست به کار شدم و جنبشی در خانه به وجود آوردم.این شد که تماشای شبکه پویا برای ریحانه خانم تا زمان مرتب شدن اتاق و کمد کتابهایش رسماً تعطیل شد.و الان ملحفه ها در ماشین لباسشویی در حال شسته شدن هستند.
زنگ زدم همسر جان سنجاق قفلی بخرد چون تصمیم دارم به جای ماهی یکبار دو هفته یکبار ملحفه ها را بشویم بنابراین سنجاق زدن، بهتر از کوک زدن است.دور تا دور سینک آشپز خانه و شیر الات را با سرکه شستم و کلی کار دیگر ، واجب تر از پست گذاشتن روی سرم ریخته است……
این را هم میدانم که شعر نوشتن آخر متن از مد افتاده . ولی از صبح تا حالا یک بند به این شعر فکر میکنم.
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بیدرد دل رخ زعفران رخ زعفران
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و میکوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
فرم در حال بارگذاری ...
اختیار دارید:)