« گلدسته ها و فلک | صد رحمت به عرب جاهلی! » |
برنج اصیل ایرونی مثل برنجای وارداتی هندی و پاکستانی نیست ؛که همین طور دِیمی یکی،دو بار آب روشون بریزیم و بذاریم روی شعله تا بپزه و فقط سیرمون کنه.
حالا اگه تهش چیزی هم اضافه اومد دلمون نمیسوزه که :"وای ! نعمت خدا ریخته شد توی سطل آشغال یا ریخته شد گوشه ی باغچه".
وقتی ام که داره روی گاز دَم میکشه نه پخت و بخاری ازش بلند بشه؛نه بو و بِرنَگی!
سه پیمونه از بهترین و مرغوبترین برنجای ایرونی رو میریزم کف سینی و با صبر و حوصله شروع میکنم به پاک کردن.
هر از گاهی سینی رو میگیرم جلوی صورتم و بو میکشم.
همین طور که مچ یه سنگِ ریزه میزه رو وسط دونه های برنج میگیرم ؛به همراهِ خیالِ شالیزارای بارون خورده ی فریدون کنار و زَنای چادر شب به کمر بسته ی شالیکار ، بین نشاء های وجین شده ؛ رقص شالیزار میکنم.
مسلماً طی مراحل پخت برنج ایرونی از طی مراحل کاشت و برداشتش طاقت فرساتر نیست؛ ولی همین رقصِ شالیِ خیالی هم نشاط آور و خستگی دَر کُنه.
موقع پختِ برنج به جای روغن تراریخته، روغن زیتون بهش میزنم و نمک دریا. باید برای حاصل دست رنج ایرونی ارزش قائل شد.
برنجِ فریدون کنار که دَم میکشه؛توی خونه بوی زندگی تحصن میکنه.بوی تنِ آدمِ زحمت کشِ نون حلال خور.(چقدر یاد بابا و مامان می افتم)!
پلوی دَم کشیده ی ایرونی خیلی زیاد نیست ؛ ولی آدم رو خلّاق میکنه ،عاشق میکنه ،سیر میکنه،اضافه هم نمیاد.
احسنت
سلام
به به ! هم به برنج ایرونی هم به تو که اینقدر خوب، حال آدمو عوض می کنی !
فرم در حال بارگذاری ...