« نوبل ادبیات ۲۰۱۷ | سقاخانه » |
مامان مشغول چت کردن؛ وسط مجلس عزاداری ؛ سرش تا گردن توی تلگرام.
بچه،چند قدم برمیداره ،میخوره زمین، دستش رو حمائل میکنه وقبل از اینکه سر و بدنش از زمین بلند بشه ، پوشکش بلند میشه.
پستونکش رو از توی دهنش در میاره پرت میکنه طرف مامانش وبعد هوار میشه رو موبایل مامان ، نیم زبونی میگه:"نانای،نانای….”
-مامان:"هیس ،نمیشه که این وسط”
بچه آویزون چادر مامان ،جیغ میکشه :"نانای،نانای…”
-مامان:"خدایا چیکارت کنم،بیا بگیر".
گوشیو میده دستش.
بچه ، پِتی میشینه زمین.
چنان موبایلو با تبحر میگیره دستش انگار خودِ استیو جابزِ!.
انگشتِ چوب کبریتیش رو چند بار روی صفحه گوشی چپ و راست میکنه،فایل نانایایِ موردِ علاقه اش رو پیدا میکنه و سرانجام … play.
حالا وسط روضه این سوپرمَن ، ذوق زده روی پوشکش سُر میخوره و پیروزمندانه نانای ،نانای.
-مامان:"خاک برسرم !بده لااقل صداشو کم کنم ؛ بعد ملتمسانه ادامه میده:” بیا ،بیا بجاش پستونکتو بخور."!
فرم در حال بارگذاری ...