« ای یگانه ترین پژواک | غایبی چرا؟ » |
موومان پنجم سفر
کنایه ایی در زبان عرب هست که وقتی میخواهند میزان بی اهمیتیِ مرگِ کسی را بیان کنند؛ میگویند:«حتی آسمان و زمین هم برایش گریه نکرد!».یعنی اهل زمین و اهل آسمان از مرگ او ناراحت نشد و هیچ مخلوقی جای خالی اش را احساس نکرد! سوره ی دُخان اصطلاح قرآنی اش را اینگونه مطرح میکند «فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْاَرْضُ…
در روایتی از معصوم علیه السلام خوانده بودم؛حسین بن علی علیه السلام و یحیی بن زکریا علیه السلام، تنها کسانی هستند که در زمان مرگشان به معنای واقع کلمه آسمان و زمین گریسته است.همان طور که میدانید؛کیفیت شهادت این دو ولیِ خدا یکسان بوده و بدنهای بی سرشان،پرچم برافراشته ی سپاه مخلصان ودلیران.
بعد از اینکه مصداق های والامقامِ آیه را شناختم ؛ تا مدتها سوالی شلّاق وار به ذهنم ضربه میزد که این کلام خدا چه شاهد مثالی در زمان ما میتواند داشته باشد!؟ هر چه با خودم کلنجار رفتم؛ نتوانستم بین آن و آدمهای حال حاضر ارتباط برقرار کنم. تا وقتی پیکر شهید حججی در کشور تشیع شد و سیلابِ اشکِ اهل زمین در خیابانهای ایران به راه افتاد.
ذهن هایی که تا دیروز از محسن حججی هیچ نمیدانست؛ تبدیل شد به قلبهایی که امروز جای خالی شهید حججی را زار میزد.انگار قرار شده بود دایره ی مصداقهای متعالیِ آیه بیست و نه سوره ی دُخان وسعت یابد و محسن ما را هم در خودش جای دهد.وسعتی به مساحت یک شهیدِ بی سر در سال هزار و سیصد و نود و ششِ هجری شمسی.
بعید نیست؛ وقتی محسن حججی، تصمیمش را کفِ دستهایش گرفت و اولین قدم را در جاده ی هدف برداشت؛ جبرئیل از داخل جیبش پیام خدا را بیرون آورده باشد و دوباره مابین زمین و آسمان زمزمه کرده باشد«این سَبیل،سَبیلِ حیات و زندگیِ جاودانه است»*.اگر غیر از این بود؛ نگاهِ کرور کرور آدمی که دستهایشان را به نشانه ی تعهد روی حجرالاسود مزار شهید حججی میکشند؛ بارانی نبود!!
برای اثبات اشکِ اهلِ زمین در شهادت محسن حججی،همین آسمان ابری چشمهای پیرمرد هفتاد ساله تا صورت پنبه ایی و خیسِ دخترک هفت ساله که کنار مزارش نشسته اند؛ کفایت میکند. به اشکِ چشمِ اهل آسمان هم خدا عالم است.
از دور دیدم که از کنار مزار جدا شد.همان طور که آرام آرام قدم برمیداشت با سر انگشتهای قاچ قاچش ،اشکِ زیر چشمها را پاک کرد.خودم را رساندم کنارش.آهسته زدم سر شانه اش و گفتم:«خُب،پیرمرد! چه احساسی داشتی موقع زیارت آقا محسن؟».نگاهش را از نگاهم گرفت و دوباره به حجرالاسود مزار محسن چشم دوخت. سپس مثل کسی که بخواهد به داشتنِ چیزی بنازد؛با غرور خوشایندی گفت:«به صحرا شدم؛عشق باریده بود و زمین تر شده بود.چندان که پای مرد به گِل زار فرو شود؛پای من به عشق فرو شد!!»**.
*اقتباس از «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»آیه ی ۱۶۹ سوره ی انعام.
**تذکره الاولیاء،عطار.
+عنوان اقتباس از داستان«همشهری خاص»اثر اعظم ایرانشاهی.
صهباء جان عالی بود :))
انشاالله زیارت مزار شهید حججی روز ی ماهم بشه آن هم با چنین معرفتی :))
سلام عشق عزیزم
خدا آرزوی همه رو برآورده کنه :)
من رو هم قابل توصیف شما.
سلام. بدجور با دلم بازی کرد متنت
عاشق این مصداق پیدا کردناتم که بسیار بسیار هنرمندانه وصلش میکنی به آیات
آجی میشه با ذکر نام خودت، متن رو ازت یادگار داشته باشم توی دفترم بنویسم؟
چون از آقا محسنه ها
(کاش بعضی وقتا،بعضی متنا هزاران هزار ستاره داشت، بجای 5تا ستاره ))): )
با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست فعالم و خدا قوت بابت نوشته هاي زيباتون. روح شهيد بزرگوار ،شهيد بي سر، شهيدي كه همه عاشقان قلبشون براش مي تپه و اميد به شفاعتش دارند شاد. روح همه شهدا و امام راحل رحمة الله عليه و همه كساني كه الان در برزخند هم شاد. كساني كه تا در دنيا بودند اونا هم دلشون برا شهدا مي تپيد.اللهم صلي علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم.
سلام علیکم
احسنت به شما
سلام بر شهید بی سر محسن حججی
صهباء نویسنده، خداییش تو فکرتم با موضوعات و قلم قشنگت
یه کم از تجربیاتت ما رو بهره مند کن
با سلام و احترام
مطلب شما در قسمت مطالب منتخب درج گردید.
موفق باشید
زیارت قبول
این روزهای تابستانی من و پسرم یک سرش میرسد به یادمان شهدا و قبر شهید ولا مقام حججی ، جایتان خالی…
سلام ممنونم.
گلدشت نزدیک به آرامگاه شهید حججی ، چه خوب!!
فضای انرژی بخشی داشت.مخصوصا برای نوجوونا.حق میدم به پسرتون که خوشش اومده :)
سلام صهباء جان..
واقعا درسته
فرم در حال بارگذاری ...