استاد:"به نظر من بهترین دوره ی تاریخ، اون زمانی بوده که زن رو زیر بار مشت و لگد میگرفتن".
من توی دل خودم ،توی فکر خودم،کلا خودم با خودم:"درجه ی انسانیت ،ربطی به میزان تالیفات مثبت بینهایت نداره؛به سطح علمی چند رقمی هم . استاد شما هرچی دارین از پرِ قُنداقتون دارین” .
استاد اشاره میکنه به من :"خانم، شما تویِ این زمینه نظری ندارین؟؟”
من:"چی استاد؟؟ هندزفری توی گوشم بود نشنیدم.هرچی شما بگین"!
شلیک خنده تاسف بارِ حاضرین به سمت استاد.
شعار نوشت:خانومای عزیز نترسین،نترسین ماهمه باهم هستیم!
الان دیگه وقتشه زاویه دیدم رو تغییر بدم و به خودم یادآوری کنم که این بُرجِ چندین طبقه،به غیر از اون پنجره ی سه در چهارِ چوبیِ موریانه زده _ که روی دیوار گچیِ واحدِ منهای شصته و تنها چشم اندازش ، دست اندازهای کفِ خیابونه_ این بُرجِ چندین طبقه ، یه بام هم در بالاترین ارتفاع ممکن داره که به همه جهان مشرفه ! همه جهان.
شعرنوشت: « دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو اگر با من رفیقی میروم آماده ره شو»
در برابر زخم زبانهایشان که سکوت میکنم.میگذارند به حساب اینکه:«انقدر جاده خاکی زده که جوابی نداره».عمراً بفهمند که من میخواهم حرمتها شکسته نشود.فقط با صدای بلند توی گوشهای خودم فریاد میزنم:«اشتباه کردی بهشون اعتماد کردی».بعضی از آدمها جنبه صداقت را ندارند.عالِم شده اند تا مچ گیری کنند.
غم نوشت:دینداری فقط به بَم کردن تُن صدا موقع حرف زدن با نامحرم نیست.تُن صدایی هم ،که آبستن زخم زبان است ، اولادی کافر به دنیا می آورد.
همین طور که امروز دست در دست بارون توی کوچه پس کوچه های شهر پرسه میزدیم و باهم گل میگفتیم و گل میشنفتیم ؛ اینو دیدم.
در آینده عکس تابلوی خیابون ،نام شهر یا استانی روی نقشه جغرافیا…
همین الان هم ، بهم مژده نام گذاری یه کشور رو دادن .فقط هنوز نمیدونم کدوم قاره رو انتخاب کنم!؟
آرزو نوشت:دوست دارم زنگ تک تک خونه های این کوچه رو بزنم و فرار کنم.اگرم کسی اعتراض کرد؛بگم:"چار دیواری اختیاری"!