تمام روز را بالا رفتم.
رسیدم به پیشانی آسمان.
آنجا که تو نشسته ایی.
دور باید شد از این خاک غریب…
خدا جون!
صِدامو داری؟
من که نمیتونم بیام اون بالا!
تو پاشو بیا یه لحظه این پایین کارت دارم.
میخوام به خاطر بارون امروز ماچت کنم.
ارزش عکس ها، تابلوهای نقاشی، شعرها و افسانه ها معمولا بسته به قدمت تاریخی آنهاست.چه بسا آثار معاصری که با همه ی ژرف نگری و بدیع بودن ذهن خالقش، نادیده گرفته شده و هیچگاه به چشم نیامده.در عوض یک سُفالینه ی تَرَک خورده ، جسد مومیایی شده،ابزارآلات جنگی یا الواح سنگیِ موجود در موزه به دلیل پیشینه ای که دارند؛ همیشه مورد توجه و مطالعه قرار گرفته اند.
به نظر من،مقابله و رویارویِ شرافت با عصیان،نفرت با عشق.عفت با شهوت،خیانت با تعهد، هرچه اصیل و قدیمی تر باشد؛ مثال زدنی تر است.(برای نمونه تمرّد بابا آدم).شما چطور فکر میکنید؟
بررسی راهکارهای انسانی در مهار این ویژگیها، خصوصا در زمینه ی ادبیات که امروزه به وفور شاهد تقلید در سبکهای گوناگون آن هستیم(و من هم از این قاعده مستثنا نیستم) در عصری، بیگانه با صنعت چاپ و حتی بیگانه با قانون،شگفت انگیز نیست؟ اینکه افسانه سُرایان و داستان پردازان،الهه ها و شخصیت های اساطیری را به جای کاغذ بر الواح سنگی جاوادانه کرده اند!! تمایز میان انسانِ یاغی و انسانِ مطیع در نگاه نویسنده ای که قبل از ثبت قانون حمورابی میزیسته!! اسرار آمیز به نظر نمی رسد؟
«افسانه ی گیلگمش»قدیمی ترین حماسه ی دوران باستان در ادبیات است.اثریست به جامانده از تمدن سومری ها بر چندین لوح سنگی، در برگیرنده ی تمام ویژگی های مطرح شده که بی شک متون بیشماری از این افسانه بهره گرفته اند.