به تو دست می سایم و جهان را در می یابم… می وزم،می بارم،می تابم. آسمان ام ستارگان و زمین، و گندمِ عطرآگینی که دانه می بندد رقصان در جانِ سبزِ خویش… +شاملو بیشتر »
میان کتاب ها گشتم میان روزنامه هایِ پوسیده ی پُر غبار، در خاطراتِ خویش در حافظه ئی که دیگر مدد نمی کند خود را جُستن و فردا را. عجبا! جُست و جو گرم من نه جُست و جو شونده. من این جای ام و آینده در مشت هایِ من. + شعر شاملو،… بیشتر »
من و تو یکی شوریم از هر شعله ئی برتر، که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست چرا که از عشق روئینه تن ایم. و پرستوئی که در سرپناهِ ما آشیان کرده است با آمد شدنی شتابناک خانه را از خدائی گم شده لب ریز می کند. +شاملو بیشتر »
«برای تسنیم که قاصد روز شنبه است» آن که میگوید دوست ات می دارم خنیاگرِ غم گینی ست که آوازش را از دست داده است ای کاش عشق را زبان سخن بود هزاران کاکُلیِ شاد در چشمانِ توست هزاران قناریِ خاموش در… بیشتر »