باب پنجم سفر زمان: ۱۴:۳ مکان:شهر ده دز،لب کارون کارون آبی را دیدم . آب ولرمش را با سر پنجه ی پاهایم حس کردم.کنارش تابلو زده بودند «خطر غرق شدن،شنا ممنوع!» ولی بچه ها نیم تنه هایشان را لخت کرده بودند و توی کارون آب تنی میکردند.چند نفری هم آن وسط…
بیشتر »