« یادداشت های سرپاییِ اسباب کشی 6 | یادداشت های سرپاییِ اسباب کشی 5 » |
ای کمالِ شمس!
تو را میخوانم؛
در این بازارِ سیاه که به دستِ اجنبی افتاده
و فریاد ناسپاسی نمکِ سفره هایمان شده.
این منم، که جز توشه باری از شرمساری و امید توسل به سخاوت تو
چیزی در چنته ندارم.
نمیدانم،صدایم آنقدر قوت دارد که به تو برسد !؟
اگر میرسد.
اگر هنوز چرخ دنده های غفلت،انسانیتم را له نکرده اند؛
اجابتم کن!
*تصویر:میلاد امام رضا،سال 1396،صحن اسماعیل طلا.بعد از اذان صبح.
سلام علیکم..
کمال شمس.. تو را می خواند صهبای عزیز..
او همه را می خواند..
و اجابت می کند.
فرم در حال بارگذاری ...