« مداد رنگی های کهنه | میخواهم حواسم را پرت کنم » |
روز میلادت ای پیامبر ! تمام نقطه های روشن و رنگی زمینی نورشان را روی پوست کشیده و شفاف آسمان منعکس کردند.خنده های صورتی دخترکان نجات یافته از گور با موهای بافته شده و گل گیسو های یاسی رنگ ، صدای خندهای صورتی که پشت پنجره های تاریخ تا ابدیت سُر میخورد .لباسهای قرمز درآمده از عزا و آغشته به عطر بوی سیب گلاب . بیرقهای شادی ماهوتی و نارنجی میدان شهر. روسری نورانی و زرد مادر . قلب سبز کودکان شمشادهای ابلق در باغچه پیاده رو خیابان. نقطه های روشن و رنگی زمینی که دست در دست هم نهادند و زنجیر بستند و در سیطره آسمان با موسیقی حیات و تنفس رقصیدند.
روز میلادت ای پیامبر! بر گامهای بلند گناه و معصیت در شب ها و روزهای زندگیمان لگام زده شد و استاد توبیخ و تنبیه، واژهایش را مسکوت گذاشت و تدریس کتابهای مسطور شده از خوف، انتقام، آتش و جهنم ممنوع گردید.
روز میلادت ای پیامبر ! ابر و آفتاب و خاک مبعوث شدند و رسالت تطهیر را به گردن گرفتند . ابر بارید . آفتاب تابید . خاک بخشید و دانه رویید و آیه های خداوند مقام گرفت و در همان لحظه پدر خندید . پدر که خندید ، مردانگی هم خندید .
روز میلادت ای پیامبر ! خُلق عظمت یافت و مردمِ چشمانت آشیانه ی مرغ رحمت شد برای عالم . مرغ رحمتی که نغمه صلح و صداقت را همچون رودی با آب شیرین در تمام سرزمین ها جاری ساخت و قاره نشینان زمین،همه ی سیاه ها ،سفیدها،زردها و سرخ ها برادر دار شدند و بزم برادر دار شدنشان را با کسی گرفتند که از جنس خودشان است(رسول من انفسکم).رنج و ناراحتیشان بر او سخت ناراحت کننده است.( عزیز علیه ما عنتم). علاقمند به آنهاست (حریص علیکم) و بر مومنانشان رئوف و مهربان است(بالمؤمنین روف رحیم).
روز میلادت ای پیامبر !چقدر همه چیز خوب شد!
بسیار زیبا بود
قلمت سبز باد
اللهم صل علی محمد وال محمد
فرم در حال بارگذاری ...