« سوم اسفند | بلوغ تکلّم » |
هرچقدر هم خونه مثل نقره باشه؛ باز چشم آدم به قالیای خیس و آویزون شده از لب پشت بوم خونه ها که می افته؛ هوس میکنه یه جایی رو الکی بریزه بهم و از نو بچینه؛میز تلویزیون رو جابه جا کنه؛با اسید لای سرامیکای کف بالکن رو برق بندازه؛روغن جلا بزنه به دسته ی مبل تا مثل آیینه بتونه خودشو توش ببینه و همین طور بگیییر تا برسی به ته خونه تکونی؛به لحظه ی گذاشتن سنبل کنار سفره ی هفت سین. به نظر من گُل،گُله! فرقی نداره گُل قالی باشه یا رُز قرمز! آب که بهش برسه نشاط توی رگهای زندگی جاری میشه.
مخصوصاً اگه این گلها کنار اون گلهای سرسبزی باشه که از صبح تا شب واسشون بلبل زبونی می کنی و قربون صدقشون میری … ما که چند روزی هست گل های تو گلدونمون بهونه ی گلهای قالی را می گیرن آخه گلهای قالی رفتن آب بخورن !!!(کلیییی ذوق)
سلام احسنت
فرم در حال بارگذاری ...