امير مؤمنان على عليه السلام همراه حسن و حسين عليهما السلام در حالى كه دست در دست سلمان داشت در مكه به طرف مسجدالحرام آمد، تا اينكه در مسجد نشست، در اين هنگام مردى خوش سيما كه لباس پاكيزه در تن داشت، به حضور على عليه السلام آمد و سلام كرد، حضرت جواب سلام او را داد، و او در محضر على عليه السلام نشست، آنگاه گفت:

«اى اميرمؤمنان! سه سؤال از شما مىپرسم، اگر پاسخ آنها را گفتى، مىدانم آنها (كه بعد از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم خلافت را بدست گرفتند) به كارى اقدام كردند كه خود را محكوم ساختند، و در دنيا و آخرت در امان نخواهند بود، و اگر پاسخى نگفتى، مىدانم كه تو هم با آنها برابر هستى».

اميرمؤمنان عليه السلام به او فرمود:«آنچه خواهى از من بپرس»، او سه سؤال خود را چنين مطرح كرد:«- وقتى كه انسان مىخوابد، روح او كجا میرود؟- چرا گاهى انسان چيزها را بياد مىآورد، و گاهى فراموش میکند؟- براى چه فرزند انسان، به عموها و دائيهايش، شباهت پيدا میكند؟اميرمؤمنان عليه السلام به حسن عليه السلام رو كرد و فرمود: جوابش را بده!امام حسن عليه السلام جواب او را داد.

او تصديق كرد و گواهى به يكتائى خدا و رسالت محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم داد و سپس به امامت يكايك امامان عليهم السلام از حضرت على عليه السلام تا امام قائم عليه السلام گواهى داد…

در پايان گفت: «سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد اى اميرمؤمنان»، سپس برخاست و رفت.امام على عليه السلام به حسن عليه السلام فرمود: به دنبالش برو ببين به كجا مىرود؟امام حسن عليه السلام بيرون آمد، و ديد:«او همين كه پايش را از مسجد بيرون گذاشت ناپديد شد و معلوم نشد كه به كجا رفت».آنگاه امام حسن عليه السلام به حضور پدر بازگشت، و جريان را گفت.امام على عليه السلام به حسن عليه السلام فرمود: «آيا او را مىشناسى؟»امام حسن عليه السلام عرض كرد: «خدا و رسول و اميرمؤمنان داناترند».امام على عليه السلام فرمود: هو الخضر: «او خضر(پيغمبر)بود». ₁

_{1_محمد محمدی اشتهاردی-داستان های اصول کافی-کتابخانه دیجیتالی تبیان.}

_{http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/58507/104#%22%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%AD%D8%B3%D9%86%22}