« در جریانی؟! | یادداشت های سرپاییِ اسباب کشی ۱۱ » |
«آخه یه آدم، این همه خنزر پنزر دست و پاگیر میخواد چیکار؟!»
زیر لب غُر میزنم و میروم سراغ چیدن طبقه ی سوم ویترین.
+پایان.
سلام خداقوت !
آخی هنوز مشغولی ؟ خنزر پنزر ! چه اصطلاح جالبی !
آخه واسه آدم خیلی از این خرده ریزها خاطره است ، شاید هیچوقت دیگه ازشون استفاده نکنی اما همش دلت میخواد ببینیشون و خاطراتت زنده بشه حالا اون چیز هر چی میتونه باشه … مثل ی قابلمه کوچک مسی که دیگه رنگ و رویی بهش نمونده یا حتی ی بسته مداد رنگی قد و نیم قد که واست ی دنیا خاطره ساخته …آدما با این خاطره ها زنده اند …
دخمل خوبی که هستی خوب تر باش و غر نزن … آفرین دوست جون گلم .
سلام
قربونت تسنیم جان .ببخش اگه جواب کامنتتون رو دیر دادم.من به خاطر جابجایی دسترسیم به اینترنت محدود شده.ممنونم که همراهم هستین.
به روی چشم . غر غر کردن ممنوع :))
فرم در حال بارگذاری ...