« جای مردان سیاست بنشانید درخت که هوا تازه شود...بارش باران تا یلدا تمدید شد »

 

در طول مدتی که از عمر من گذشته ؛ دوره هایی بوده ؛که مدام رجز خوانی میکردم و هَل مِن مبارز می طلبیدم و با تمام قوا و ابزار آلات جنگی مثل زره ،کلاه خود ،گرز،شمشیر ، خنجر و نیزه سرازیر میدان جنگ می شدم .*جنگ با زندگی.اما امروز ، یکشنبه ی تصمیم بود.قرار بر این شد؛ گوشه ای از خانه یا حتی شده یک قسمت از دیوار اتاق را تبدیل کنم به موزه خانگی و تمام ابزار آلات جنگی را بگذارم داخل موزه خانگی ام.یک صندلیِ راک هم بگذارم کنارش و همین طور که روی صندلی  نشسته ام و سو وشون می خوانم و دم نوش آویشن میخورم ؛ به نیزه زمین گذاشته و شمشیر غلاف کرده ام عشق بورزم.از امروز به بعد، فقط به صلح فکر می کنم ؛ تا مرحله به مرحله ،به بوسه گاه نزدیک شوم.بوسه گاه زندگی!

 

*درسته که الان در عصر تکنولوژی به سر میبریم و معمولا همه با بمب اتم و اَخَواتش به میدان جنگ میرن ؛ ولی من کلا هر چیزی رو از نوع با اصالتش میپسندم.حتی جنگیدن رو!


موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 27 آذر 1396
نظر از: صداقت...! [عضو] 

کار…تمام‌ است،
عاشقی کن
مَهَراس!

1396/09/28 @ 21:23
پاسخ از: صهباء [عضو] 

هرکه عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
ممنون از حمایتتون:))

1396/09/29 @ 01:18
نظر از: . . . ماریا . . . [عضو] 

گاهی فکر می کنم بزرگترین دلیل بعضی شکستهام، همیشه در صلح بودن با زندگی باشه…

1396/09/27 @ 22:25
پاسخ از: صهباء [عضو] 

سلام ماریا جان
توی زندگی همه خواه نا خواه شکست هایی وجود داره.ولی خدا کنه که هیچ وقت ناامیدی سراغمون نیاد و آرامشمون از بین نره.
ممنون که اینجایی:)))

1396/09/28 @ 13:26


فرم در حال بارگذاری ...