« جای مردان سیاست بنشانید درخت که هوا تازه شود... | بارش باران تا یلدا تمدید شد » |
در طول مدتی که از عمر من گذشته ؛ دوره هایی بوده ؛که مدام رجز خوانی میکردم و هَل مِن مبارز می طلبیدم و با تمام قوا و ابزار آلات جنگی مثل زره ،کلاه خود ،گرز،شمشیر ، خنجر و نیزه سرازیر میدان جنگ می شدم .*جنگ با زندگی.اما امروز ، یکشنبه ی تصمیم بود.قرار بر این شد؛ گوشه ای از خانه یا حتی شده یک قسمت از دیوار اتاق را تبدیل کنم به موزه خانگی و تمام ابزار آلات جنگی را بگذارم داخل موزه خانگی ام.یک صندلیِ راک هم بگذارم کنارش و همین طور که روی صندلی نشسته ام و سو وشون می خوانم و دم نوش آویشن میخورم ؛ به نیزه زمین گذاشته و شمشیر غلاف کرده ام عشق بورزم.از امروز به بعد، فقط به صلح فکر می کنم ؛ تا مرحله به مرحله ،به بوسه گاه نزدیک شوم.بوسه گاه زندگی!
*درسته که الان در عصر تکنولوژی به سر میبریم و معمولا همه با بمب اتم و اَخَواتش به میدان جنگ میرن ؛ ولی من کلا هر چیزی رو از نوع با اصالتش میپسندم.حتی جنگیدن رو!
گاهی فکر می کنم بزرگترین دلیل بعضی شکستهام، همیشه در صلح بودن با زندگی باشه…
سلام ماریا جان
توی زندگی همه خواه نا خواه شکست هایی وجود داره.ولی خدا کنه که هیچ وقت ناامیدی سراغمون نیاد و آرامشمون از بین نره.
ممنون که اینجایی:)))
فرم در حال بارگذاری ...
هرکه عشقش در تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
ممنون از حمایتتون:))