میگوید:«هنوز اینو نگه داشتی!؟ بندازش بره. یه نو شو برات میخرم». میپیچمش لای روزنامه.رویش مینویسم شکستنی.آهسته و با دقت،میگذارمش گوشه ی کارتن،کنار بقیه ی وسایل. میگویم:«عادت ندارم دل خوشیا رو بندازم دور.حتی اگه ناچیز باشه». با خوشحالی میگوید:«پس…
بیشتر »