فلکه را که دور میزند؛خیابان را که رد میکند؛از جلوی فضای سبز که میگذرد؛ به ایستگاه اتوبوس که میرسد؛میگوید:«کم کم باید با اینجاها خداحافظی کنی»!
پیشانی ام، ناخودآگاه میچسبد به شیشه ی ماشین. یک لحظه چشم هام باز و بسته میشوند.گوشه به گوشه ی این محله خودم را میبینم.در حال رفتن به ورزشگاه،درحال تاکسی گرفتن،در حال رساندن دخترک به مدرسه، در حال برگشتن از فـــ…
میزند سر شانه ام و میگوید:«ساکتی چرا؟! خیلی زود گذشت؛ نه؟»
گُل های خانه،بعد از پنج سال تَر و خشک کردن؛ مایه ی مباهاتم شده اند.حالا هر کجا که بروم با افتخار، سرَم را بالا میگیرم و میگویم:«اولاد صالح تربیت کرده ام»!
*تصویر:منتخب از سایت www.oamul.com
میتوانید با کلیک بر روی لینک از دیدن بقیه ی طراحی ها لذت ببرید.
من و تو یکی شوریم
از هر شعله ئی برتر،
که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست
چرا که از عشق
روئینه تن ایم.
و پرستوئی که در سرپناهِ ما آشیان کرده است
با آمد شدنی شتابناک
خانه را
از خدائی گم شده
لب ریز می کند.
+شاملو
خدای « مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَ أَنْهَارًا ».
خدای مسخر کننده ی شگفتی ساز.
خدای زنده کننده ی هر چیز از بطنِ آب.
خدای آب های شیرین،آب های شور، آب های تلخ.
ما پیر میشویم؛
اگر این آب باریکه هم بِخُشکد!
*زنده رود،باغبادران،مرداد 1397.
<< 1 ... 10 11 12 ...13 ...14 15 16 ...17 ...18 19 20 ... 65 >>