​لحظه ها و ساعتهایی هستند در زندگی آدم که انگار از همان روز ازل ساخته شده اند برای برنامه ریزی و قول و قرار گذاشتن با خود.در این ساعتها و لحظه ها معمولا هیچ کجای خانه تغییر دکوراسیون نمیدهد .هیچ کمد لباسی مرتب نمیشود .هیچ کتابی خوانده نمیشود .هیچ مهمانی… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   جمعه 31 شهریور 13962 نظر »
پسر بچه یه سبد آبی رنگ گرفته بود دستش و توی فروشگاه لوازم التحریر چرخ میزد . رو به روی هر قفسه که میرسید سبد خریدش رو پُر و پُرتر میکرد و با خودش میگفت:«مداد قرمز ومداد سیاه که  هفتا بسته برداشتم .اِتودَ م که پنج تا دارم. دفترَم که بابا برام  ده تا چهل… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 30 شهریور 1396نظر دهید »
  مگه نمیگن کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم میرسه؟ پس کو؟کجاست؟ چرا نمیرسه؟ بیشتر »
کلیدواژه ها: دلتنگی, کوتاه نوشت

موضوعات: کوتاه نوشت
   پنجشنبه 30 شهریور 1396نظر دهید »
  این حال خستگی وکوفتگی را خوش نداشتم .دوست داشتم با سن چهار، پنج سالگی پا در حرم بگذارم.فارق از همه تعلقات دوران بزرگسالی.دست در دست همه معصومیت های از دست رفته ؛ درست مثل دختر بچه ها، بایک چادر گل گلی زمینه سفید . با موهای چتری که پیشانیم را پوشانده… بیشتر »

موضوعات: سفر نوشت
   چهارشنبه 29 شهریور 13968 نظر »
  در مرکز مدیریت اصفهان خانم عزیزپوران:«چه خوب شد که تونستی برای همایش بیای عزیزم ؛پات که نشکسته؟!» خانم هاشمی:«وای صهباء توکجایی دختر ؟ چه قدر دلم برات تنگ شده بود ، چه خوب شد که تونستی بیای همایش ،پات که نشکسته؟!» در اتوبوس من ،زهرا ،ریحانه و مریم تا… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 27 شهریور 1396نظر دهید »
  مادرش کجا رفته بود وقتی که زندگی هنوز ادامه داشت،وقتی که روما هنوز به او نیاز داشت تا خیلی چیزها برایش بگوید؟ برگشت بیرون،از وسط چمن ها رد شد،به بوته گل ادریس نگاه کرد که پدر کاشته بود و بنا بود -بسته به جنس خاک-شکوفه های صورتی یا آبی بدهد.این گل ها… بیشتر »
کلیدواژه ها: جومپالاهیری, خاک غریب

موضوعات: کتاب نوشت
   یکشنبه 26 شهریور 13961 نظر »
  آدمیزاد هم مثل سیب زمینی است،اگر نسل اندر نسل در همان خاک بی قوت بکارندش خوب رشد نمیکند.بچه های من هر کدامشان جایی به دنیا آمده اند و اگر سرنوشتشان دست من باشد،باید در خاک غریب ریشه بدوانند. ناتالی هاثورن_بخش ابتدایی کتاب خاک غریب_اثر جومپا لاهیری بیشتر »

موضوعات: دیالوگ نوشت
   یکشنبه 26 شهریور 1396نظر دهید »
  امروز صبح که از خواب بیدار شدم بوی ماه مهر تمام حس بویایی ام را پر کرد.دست گذاشتم روی سرم که چه؟«وای خدایا !پاییز آمد و هنوز هیچ کاری انجام نداده ام.»دو روز است دقیقا مثل روزهای پایانی اسفند، ویار خانه تکانی افتاده است به جانم اما هنوز دست به جایی… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   چهارشنبه 22 شهریور 13963 نظر »
  سقفِ آزادی رابطه ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد. در جامعه ای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه می شود.وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، آدم های کوتوله اما راحت جولان می… بیشتر »

موضوعات: دیالوگ نوشت
   سه شنبه 21 شهریور 1396نظر دهید »
   تازگیها در جمع های خودمانی زیادی  میرود بالای منبر،بیشتر اطلاعاتش را هم مدیون کانالهای تلگرامی و شبکه های مجازیست که معمولا منابع نامعلومی دارند و مشخص نیست اولین بار توسط چه کسی منتشر شده و سرش به کدام آخور بند است.به محض اینکه دور هم جمع میشویم… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   یکشنبه 19 شهریور 1396نظر دهید »
  «کافیست ،تصمیم گرفته باشی کار ِمهمی را انجام دهی!» ، این جمله را که میگوید ، موفقیت هایش را در زندگی در یک ثانیه دوره میکندومیگوید :«علی جان به پشتوانه تو بوده است»! «کافیست ،سنگینی جسمی ،استخوان کمرت را قفل کند !» ؛ با این جمله یک یاعلی میگوید و کمر… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   جمعه 17 شهریور 1396نظر دهید »
  کار هر ساله ش است .مادرم را میگویم.مادرم ،اواسط بهار نشاء بادمجان و نشاء فلفل دلمه ایی میکارد توی باغچه و اواسط تابستان خوراک بادمجان و فلفل دلمه ایی ارگانیک برایمان میپزد به چه خوشمزگی! به قول مادرم  گیاه زبان بسته از تمام امکاناتش بهره میبرد و تمام… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 13 شهریور 13962 نظر »
  امروز به بهانه خریدن مانتو زدم به دل بازار اصفهان؛قاطی شلوغی ها .قاطی مردم.حال و هوای بازار پر از روزمرگی بود.هوای خنک بازار به واسطه طاق های بلند و زیبایش وسوسه خرید کردن از مغازه های پر زرق و برق خیابان را در ظل آفتاب از سر میپراند.این بود که تصمیم… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   جمعه 10 شهریور 13964 نظر »
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن گردشـــی در کوچــه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بد بینی خود را شکسـت علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت عشق اسطرلاب اسرار خداست من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام… بیشتر »
کلیدواژه ها: زندگی زیباست, مولانا

موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 6 شهریور 1396نظر دهید »
  روزی و روزگاری خستگی هوار شد روی سرم.هوار شدو پریشانم کرد. گرد و خاک نشست روی تابلوی نقاشی خیال انگیز ذهنم.ذهنم پریشان شد.ذهنم که پریشان شد پدرم پریشان شد، مادرم پریشان شد ،همسرم پریشان شد .دخترم خیلی تو دار است .پریشانیش را پشت نقاشیهایش مخفی… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   یکشنبه 5 شهریور 1396نظر دهید »