دیشب تا خود صبح تخته گاز بیدار بودم.معمولا شبهایی که بیدار می مانم تا حد مرگ خیال پردازی میکنم.یکبار تعداد خیالپردازی هایم را تا آنجایی که بیاد دارم و هنوز بخواب نرفته بودم شمردم.حدود صدو چهل تا شد.دیشب اما وقت خیال پردازی نبود چون شب امتحان بود.نشستم… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   سه شنبه 30 آبان 13966 نظر »
  ساعت آخر کلاسهای درسیمان به دلیل موازی شدن با وقت اذان ظهر به دوتا تک ساعت سی و پنج دقیقه ایی تقسیم و چند دقیقه ی  وسط مختص انجام فریضه نماز جماعت می شود. البته با چند دقیقه تاخیر از افق واقعی. یک روز ، بعد از گذشت تک ساعت اول و اقامه نماز، تک ساعت… بیشتر »
کلیدواژه ها: حکم زور

موضوعات: داستان نوشت
   دوشنبه 29 آبان 13966 نظر »
  مگه نمیگن کوه به کوه نمی رسه اما آدم به آدم میرسه؟ پس کو؟کجاست؟ چرا نمیرسه؟ بیشتر »
کلیدواژه ها: دلتنگی, کوتاه نوشت
   دوشنبه 29 آبان 13962 نظر »
  “السلام على غَوث اللهفان و مَن صارَت به ارض خُراسان، خُراسان“ “سلام و درود بر چاره ساز و فریادرس بیچارگان، و سلام به آن كسى كه سرزمین خراسان به بركت وجود او به سان خورشیدِ تابان جلوه گر گشته است". خوشا به سعادت آسمان دیارخراسان که هر… بیشتر »
   یکشنبه 28 آبان 1396نظر دهید »
  امروز صبح ،زمانی که میروم داخل بالکن لباس های شسته شده را از روی رخت آویز جمع کنم؛ بعد از مدتها یکی دوتا از این کلاغ های سرتا پا سیاه را میبینم.  چند کلاغ سرتا پا سیاه و یک کلاغ زاغی( کلاغ های کوچکی که دم شان دراز و کشیده است )داخل زمین خاکی جلوی… بیشتر »
   یکشنبه 28 آبان 1396نظر دهید »
  از صد در صد پسربچه هایی که هنوز سیبیل پشت لبهایشان  جوانه نزده ؛صد و پنجاه در صدشان می خواهند در آینده خلبان بشوند. آن هم نه خلبان این هواپیماهای دکل مسافر بری؛کاپیتان جنگنده شکاری!کاپیتان اف-فور! پسر بچه ها عشق پروازند؛ این که اوج بگیرند؛رگبار مسلسل… بیشتر »
کلیدواژه ها: از به, رضا امیرخانی

موضوعات: کتاب نوشت
   سه شنبه 23 آبان 13962 نظر »
  ​پیام اول را معصومه فرستاده :«فرق این زلزله با بقیه زلزله ها در طول تاریخ این بود که مردم به جای هجوم به سمت پناهگاه به سمت تلگرام و اینستاگرام هجوم اوردند.»یک لینک هم ضمیمه پیام کرده است.سعی میکنم با خمیازه های سر صبح، مغزم را از خنگ زده گی خارج… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 22 آبان 1396نظر دهید »
  ​تازگیها زیاد به نداشتن فکر میکنم.به نیستیِ همه چیزهایی که الان دارم و بالاخره زمانی فرا میرسد که خبری از هیچ کدامشان نیست.مثل دل هایی که علاوه بر شکستن؛ رویشان قدم هم زدم و وابستگی شان را نسبت به خود از دست دادم.مثل همه آنهایی که با صداقت و خالصانه… بیشتر »
   یکشنبه 21 آبان 1396نظر دهید »
  سلامتی اون پیرمرد گاریچی توی بازار که وقتی ازش پرسیدن :"آخه پیرمرد تو میدونی عشق چندتا حرف داره؟!” مثل یه جوان تازه نفس و سرحال با چشمهای قبراق گفت:"چهار حرف". همه بهش خندیدند!   ولی اون زیر لب زمزمه می کرد:”حسین،حسین،حسین“ بیشتر »
   جمعه 19 آبان 13964 نظر »
  روی یخچال فریزر سفید رنگ گوشه شبستانِ متروکِ مسجد، نوشته شده بود ؛وقف مسجد ظلمات. نزدیک رفتم تا مطمئن شوم درست خوانده ام .درست درست بود.وقف مسجد ظلمات!پناه بر خدا، مگر مسجد هم ظُلُمات میشود؟! تا بوده چنین بوده و من شنیده بوده ام که مسجد جای معنویت و… بیشتر »

موضوعات: پیاده روی نوشت
   چهارشنبه 17 آبان 13964 نظر »
  «بفرماین،بفرماین،بیَین دَهَنِدونا با گَزی اِصفهانی شیرین کنین.حَج خانوم با شوما ما بفرماین.حَج آقا آچرا تارُف می کنین!؟ بفرماین، بیَین اِز این گَزا بِچِشین» . نوجوان اصفهانی یک جعبه گز در دست گرفته بود و به گردشگران گیلانی که برای دیدن از میدان نقش… بیشتر »
   سه شنبه 16 آبان 13964 نظر »
  همه نشانه های روزهای پاییزی آبان ماه ملموس و حس کردنیست. خنکای اول صبحِ آبان ماه ، که پاپوشهای یشمیِ دستباف مادر خوشمزه ترش میکند. کوتاه شدنِ عمرِ روزهای پر هیجانِ پاییزِ جادویی که به چشم برهم زدنی غروب میکند و آوای اذان مغرب را داخل گوشها میدواند.… بیشتر »
   شنبه 13 آبان 13962 نظر »
تا حالا شده داشته ی کسی برای تو حسرت باشه؟ پیش خودت فکر کنی ؛ کاش من هم مثل فلانی،فلان چیز رو داشتم؟ بعد همین طور غصه رو غصه توی دلت بیاد و شروع کنی به خود خوری کردن؟ این حسِ خودخوری برای من زیاد غریبه نیست و یه جورایی تابحال باهاش دست به یق هم شدم اما… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   چهارشنبه 10 آبان 13964 نظر »
این روزها تنگسیر میخوانم. تنگسیر، بچه ی خلفِ قلمِ بارورِ صادق چوبک. به گوشه ایی از آوای این مولود فاخر گوش فرابده!   “چقده آدم زیر این خاکا خوابیده؟بوای بوای بوای بوام و ننه ی ننه ی ننه ی ننم ، همه شون زیر این خاکند . یه زندگی این جوری ، چرا باید… بیشتر »

موضوعات: کتاب نوشت
   دوشنبه 8 آبان 13962 نظر »
  دوران دبیرستان ،ساعتهایی که ادبیات پارسی داشتیم (مینویسم پارسی نه فارسی چون ایرانی ها توانایی تلفظ حرف پ را دارند!) ؛ وارد کلاس ادبیات که میشدم ؛ توی دلم عروسی به پا می شد. اینکه، برای یک ساعت و نیم کلاس درسی هم که شده ؛ کمی از فضایِ گسسته ودیفرانسیل… بیشتر »
   شنبه 6 آبان 13962 نظر »
  روبه روی در ورودیِ امام زاده جعفر که رسیدم ؛ نگاهی به پاهایم انداختم و گفتم:«خدا وکیلی! برای چی منو آوردین اینجا !؟ برای این که کلید واژه پیاده روی در نصف جهان تویِ این پست هم برقرار باشه ومن توی این پست بنویسم ؛ امروز هم که پیاده روی کردم؛ رفتم… بیشتر »
   پنجشنبه 4 آبان 13967 نظر »