-:سلام ،سرخ روهای قشنگِ خوشبو . به کجا دارین سرک میکشین!؟ -:سرک نمی کشیم! -:پس دارین چیکار میکنین!؟ -:داریم باهم دیگه شعر میخونیم. -:برای منم بخونین. -:بشین و خوب گوش بده تا برات بخونیم: ” کار مانیست شناسایی راز گل سرخ کار ما شاید این است  که در… بیشتر »
   جمعه 28 مهر 13963 نظر »
  همیشه به سعید نعمت الله غبطه خورده ام .غبطه ، به دلیلِ وسعتِ اندیشه ی قَلَمش.به جاندار بودن دیالوگ ،دیالوگی که از حنجره آرتیست های فیلمنامه اش بیرون می خزد و بر ذهن بیننده اطراق میکند؛ و چه بسیار آرتیست هایی که دیده شدن و چهره شدنشان را مدیون این قلم… بیشتر »
   چهارشنبه 26 مهر 13962 نظر »
  _اُستا بنّا با این کاه گِلا میخوای چیکار کنی؟! _میخوام پشتِ بومِ خونه ی نَنه عزت رو درست کنم.پاییزه،یه وقت بارون میاد ،سقف خونش نم کشیده بنده خدا ،چیکه میکنه. _پس بذار من رَدشَم ؛ بعد پاچه تو بزن بالا برو توش،تازه ماشینو از کارواش آوردم. بیشتر »
   دوشنبه 24 مهر 13962 نظر »
این که میگن آدما شبیه جعبه ی مداد رنگیَن؛حقیقتیه برای خودش. گاهی سبزَن ؛گاهی سفیدَن؛گاهی خاکستریَن؛ هیچ آدمی نیست که همیشه یه رنگ باشه ؛مثلا همیشه سرخ باشه ؛یا حداقل من همچین آدمی رو تا بحال ندیدم. معمولا آدما رنگ به رنگَن. بسته به اوضاع وشرایطشون… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   یکشنبه 23 مهر 13961 نظر »
  داستان کوتاه “شام خانوادگی” کازوئو ایشی برنده جایزه نوبل سال ۲۰۱۷ را خواندم. این اولین باری بود که داستان یک نویسنده ژاپنی را می خوانم. برایم جالب بود بدانم از دل یک جامعه ایی که مردمانش ،طبق گفته فاطمه مرشد زاده:"شینتو به دنیا می آیند،به… بیشتر »
   جمعه 21 مهر 13964 نظر »
“مژده مژده! برای دوستان اصفهانیِ علاقه مند به داستان نویسی “ دیشب کانال تلگرامی مدرسه سیدالشهدا رو چک میکردم ؛ دیدم؛ به به! کور از خدا چی میخواست؟!دو تا چشم بینا. خودِ خودِش بود.اصل جنس. فراخوان شرکت در دوره ی داستان نویسی ویژه طلاب شهر… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   جمعه 21 مهر 13962 نظر »
  “به یمن قدوم استاد در صهباء” در یک روز معمولی ودر ساعت استراحت انگشتانت را میگذاری روی کیبرد و زل میزنی به صفحه مانیتور و همین طور الله بختکی شروع میکنی به تایپ کردن . تایپ کردن واژه های معمولی و جمله های معمولی تر پشت کله ی همدیگر . بعد… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   چهارشنبه 19 مهر 13964 نظر »
  اگر قدیم تر ها بود-زمانی که هنوز خیابان های باریک وکم ترافیک اصفهان جایش را به خیابانهای عریضِ پر رفت و آمد و زیرگذر و روگذرهایِ دوبانده نداده بود تا جیک جیک گنجشکها و قار قار کلاغهایِ شهر در همهمه و خرناسه های ماشین ها و موتورهای عبوری گم شود؛ طوری… بیشتر »
   سه شنبه 18 مهر 13962 نظر »
  بدو بدو رفت سر سطل ماست . بدون قاشق ، با دستاش رویه ی ماست رو برداشت و شروع کرد به خوردن. رفتم بالای سرش ؛بهش گفتم :"خجالت نکش دخترم !نمیخوادَم بری قاشق بیاری و با قاشق بخوری! اَگَرَم دلت خواست جفت پا برو توی سطل ماست؛هیچ اشکالی نداره مامان!”… بیشتر »
   دوشنبه 17 مهر 1396نظر دهید »
  امروز به عهدم وفا کردم . از خیابان هاتف تا چهار راه شکر شکن و از شکر شکن تا چهار راه کرمانی پیاده روی کردم.توی مسیر  مباحث فقهی کلاس سرگرمم کرده بود،  درسهایی که از فقه غیراستدلالی می خوانم و باید قدرت درک مطلبم را از متنهای عربی افزایش بدهم ‌. با… بیشتر »
   یکشنبه 16 مهر 139617 نظر »
  اینم دفترچه یادداشتهای دست ساز .ثمره دستِ همسرِ هنرمند و عزیزتر از جان . دفترچه هایی با طرح جلدِ ستودنی و قابل تمجید از ابنیه تاریخی و شکوهمندِ اصفهانِ زیبا. ساخت ایران:))     خودم از حالا برای سه، چهار تاش زنبیل گذاشتم توی صف!   عاشقشون شدم.به همین… بیشتر »
   یکشنبه 16 مهر 1396نظر دهید »
  پرویز پرستویی:اینجور شده دیگه وقتی به یه آدم زیادی لطف می کنی بعد از مدتی هم خودشو گم میکنه هم تورو…! بیشتر »

موضوعات: دیالوگ نوشت
   شنبه 15 مهر 1396نظر دهید »
  بهش گفت :"حالا چرا چشماتو لوچ کردی!؟” جواب داد:"آخه هستی و نیستیِ من تویی،چشمام رو لوچ کردم تا تو رو دوتا ببینم.این طوری دارایم دو برابر میشه. بیشتر »

موضوعات: کوتاه نوشت
   شنبه 15 مهر 1396نظر دهید »
  تصمیم گرفتم از فردا مسیری را تا مدرسه پیاده روی کنم. فقط خدا کند، این قول و قراری را که با خودم گذاشتم با یک ان شاالله مُهر و موم شود و از چشم بد در امان بماند، تا مبادا خدایِ نا کرده پشت بندش سَوفَ ،سَوفَ بیاید و همه نقشه ها نقش بر آب شود.راستش را… بیشتر »
   شنبه 15 مهر 13961 نظر »
  آقای” کازوئو ایشی گورو” برند جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۱۷ هستند که من هیچ یک از آثار ایشان- که بعضا روی پرده سینما هم جان گرفته اند- را نه خوانده ام و نه دیده ام. “متاسفانه” اما کانال تلگرامی @makous_mahi ؛از کتابی به عنوان:«منظر… بیشتر »
   شنبه 15 مهر 1396نظر دهید »
   مامان مشغول چت کردن؛ وسط مجلس عزاداری ؛ سرش تا گردن توی تلگرام. بچه،چند قدم برمیداره ،میخوره زمین، دستش رو حمائل میکنه وقبل از اینکه سر و بدنش از زمین بلند بشه ، پوشکش بلند میشه.  پستونکش رو از توی دهنش در میاره پرت میکنه طرف مامانش وبعد هوار میشه رو… بیشتر »
   پنجشنبه 13 مهر 13961 نظر »
  میبینی عباس جان! ما آب را ،رویِ دیوارهایمان به هوای تو به زنجیر کشیده ایم. بیشتر »

موضوعات: تصویر نوشت
   چهارشنبه 12 مهر 1396نظر دهید »
  ​سه راه بیشتر نداری؛ با من باشی با تو باشم یا توافق کنیم که با هم باشیم ! بیشتر »

موضوعات: دیالوگ نوشت
   چهارشنبه 12 مهر 1396نظر دهید »
  یکی از کلاسای درسی مونه که اگه کسی واردش بشه ؛ فکر میکنه جلسه ختم صلواته! امروز به بغل دستیم گفتم “من که فکر نکنم این کتابای قطور و این دفتر سیمیا و این مداد و خودکارا دردی اَزَمون دوا کنن !! بازم خدا کنه این صلواتا یه جاهایی به دادمون… بیشتر »
   سه شنبه 11 مهر 13964 نظر »
  هیچ زاویه دیدی از نظرم مخفی نماند . به نظرم همه جا را خوب پاییده و فضاهای کم نظیری را برای عکاسی کشف کرده بودم. کبوترهایِ پاپریِ رویِ پرچین که با دیدن جمعیت نمازگزاران ، از بق بقو افتاده بودند .سقفهای گنبدی شکل با کچ کاریهای ورم کرده و قدمت چندین… بیشتر »
   دوشنبه 10 مهر 13963 نظر »
  ​آخرین نامه‌ی امام حسین(ع) از کربلا برای برادرش، محمد حنفیه: «بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیم امّا بَعد: فَکانَّ الدُّنیا لَمْ تَکُنْ وَ کانَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ وَ السَّلام؛ به نام خدای بخشنده مهربان، امّا بعد، پس گویا دنیایی نبوده و گویا آخرت… بیشتر »

موضوعات: کوتاه نوشت
   دوشنبه 10 مهر 13962 نظر »
  پایش را که داخل شبستان مسجد گذاشت ، بوی شمع نیمه سوخته شامه حساسش را تحریک کرد و کودکِ درونِ همیشه فعالش را هوشیارتر.دوست داشت به بچه های شمع به دست بگوید:«شمعِ اضافی دارید،یکی هم برای من روشن کنید؟» ؛ چقدر چهره بعضی از این جماعت شمع بدست آشنا به نظرش… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   یکشنبه 9 مهر 1396نظر دهید »
  حرفهایی هست که نه آدمِ گفتنش هستم ؛ نه آدمِ نوشتنش؛ فقط واژها را پشت سرِ هم قطار میکنم.ذکرِ مصیبتش با دل شکستگان. _وداع خواهر. _پیراهن سفید عربی. _وصیت مادر. _بوسیدن زیر گلوی برادر. _مهلاً مهلا یا ابن زهرا. _امان از دل زینب. بیشتر »
   شنبه 8 مهر 13967 نظر »
  قدحی را آب میکنم و زیر آسمان می آورم.می خواهم امشب حضرت ماه علیه السلام را در مهریه مادر ببینم.می خواهم با سر انگشتانم حضرت ماه علیه السلام راحس کنم. بیشتر »
کلیدواژه ها: کوتاه نوشت
   شنبه 8 مهر 1396نظر دهید »
  کاش حداقل می دانستم این دو شبِ باقی مانده در کدام هیئت و کدام دسته ،زنجیر میزنی . آنوقت می آمدم ملاقات . اینطوری ،دیدارمان به قیامت نمی اُفتاد. بیشتر »
کلیدواژه ها: کوتاه نوشت
   شنبه 8 مهر 1396نظر دهید »
  دردانه پیامبر که باشی. دختر زهرا سلام الله علیها و علی علیه السلام که باشی. خواهر حسن علیه السلام و حسین علیه السلام که باشی. نفر ششمِ پنج تن می شوی و عقیله عالم. انوقت است با دست خدایی که در آستین داری در کربلا به پیامبری مبعوث میشوی ،پیامبری که زیبا… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   شنبه 8 مهر 1396نظر دهید »
  ​تا می توانست درد و دل کرد ؛ بعد آهی کشید و زانوهایش را در بغل گرفت وسرش را به آن قسمت دیوار که ورم کرده و ترک برداشته بود تکیه داد و گفت:"میدونی چیه؟” رفیقش گفت :"چیه؟” -"همیشه توی زندگی ،حسرت داشتن یه برادر بزرگتر منو دق داده”… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   جمعه 7 مهر 1396نظر دهید »
  یه آرزویِ جدید مدام داره تویِ آدمِ درونم وُول می خوره . دُرُست نمیدونم کجاشه! توی سرشِ یا تویِ دلش؟! نمیدونم این آرزویِ ناخوانده قراره تبدیل به هدف بشه یا هوسی و زود گذره؟! در هر صورت با آدم ِدرونم وارد مذاکره شدم و یه لیستِ عنوان بندی شده از… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 6 مهر 1396نظر دهید »
آن شب که برای اولین بار عکست را دیدیم ،شرمنده چشمانت شدیم. شرمندگی ما را تاب نیاوردی، که بی سر آمدی؟! بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 6 مهر 1396نظر دهید »
  ​ درست ترين شكل عشق آن است كه شما چگونه با یک فرد رفتار مي‌کنید، نه اينكه درباره وی چه احساسی داريد!   «آنتون چخوف» بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   پنجشنبه 6 مهر 1396نظر دهید »
​ چند سال پیش ناجوانمردی به او زد و فرار کرد . رفت که رفت پشت سرش را هم نگاه نکرد. گرفتی که چه می خواهم بگویم؟! ازهستی ساقطش کرد! با چندکیلومتر سرعت، زد و با چندین کیلومتر سرعت بی معطلی فرار کرد. بدون اینکه اعتنایی کند که چه کرده است با زندگی انسان رقیق… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   دوشنبه 3 مهر 1396نظر دهید »
  ​…حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ… اما پری روی سه ساله ایست که خیمه اش در آتش سوخته است. بیشتر »

موضوعات: کوتاه نوشت
   دوشنبه 3 مهر 1396نظر دهید »
​دخترک گریه کنان خیابان منتهی به مدرسه را طی میکرد و بالا و پایین میرفت.هفت ،هشت ساله میزد.کیف پر از کتاب و دفترش را به زور دنبال خودش میکشید. نگاهش مضطرب به اطراف میچرخید.کم کم داشت از ترس خودش را میباخت . پوست صورت پنبه ایی اش از شدت گریه زیاد گل… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   یکشنبه 2 مهر 13962 نظر »
«مولای من ! حسین جان! مرا در یابید! اینجا همانجاست که من با همه وجود، به حضوربرادرانه تان محتاجم.برادری کنید! من از عهده تماشای این شکوه بر نمی آیم ! دست نگاهم را بگیرید! چشم ودلم را دستگیری کنید! ظرف وجودم را گسترش دهید.» “عباس فاطمه"آخرین فصل از… بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   یکشنبه 2 مهر 1396نظر دهید »
خواهش میکنم؛ فقط ببار!! بیشتر »

موضوعات: روزانه نوشت
   شنبه 1 مهر 1396نظر دهید »
  امروز وارد مدرسه که شدم ؛عالمی روی سرم خراب شد. دردانه ایی که به آتش کشد مرا! بیشتر »
   شنبه 1 مهر 1396نظر دهید »
  نارنگی خوردن های یواشکی! بیشتر »
   شنبه 1 مهر 1396نظر دهید »